• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : دلم واسه خودم تنگ شده ........
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    از وبلاگايي که سر ميزنم:

    http://khanoomtala20.blogfa.com/

    يه چيزي توي حرف زدنات هست که شايد من روش حساس شدم اما يه جوريه...قبلآ هم همين جوري بودا اما خب الآن بايد فرق کرده باشه و الآن که توي اين پستت هم شبيه شو ديدم گفتم خوبه بگم!
    البته حالام نمي گم چي..

    فقط جمله ها رو ميگم...خودت وجه اشتراکشو پيدا کن و بفهم چيه:

    من از ماه عسل برگشتم

    فکر مي کردم اگه نت خونم وصل بشه

    اون زندگي اي رو مي سازم که آرزوش رو داشتم . اونم واسه خودم .


    سلام بهار

    چه خبر؟

    ديدي آخ جون فردا تعطيل شددددددددددددددد

    البته واسه شما که فرقي نکرده گويا.

    اينقده حالشو نداشتم فردا برم دانشگاه که نگو!
    وقتي تي وي گفت ، داشتم مي ديدم که شامل ما هم ميشه يا نه..گفتم اس مي زنم از بعضيا مي پرسم که از مقامات بالا بپرسه و اينا که يهو خودش اس داد فردا دانشگاه تعطيله برو حالشو ببر

    خيييييييييييييييييييييلي حس رفتنش نبود..تازه امتحان تربيت بدني هم داشتيم..عزاشو گرفته بودم.

    (خب اين باشه کامنت بي ربطه)

    و بعد...

    + بهار 
    عزيزم خوبي؟ عجب درد دلي کردي با خدا!! مدتهاست که اين زمزمه هارو به درونم محدود کردم. مدتيه که اساسي غرغرو شدم. وبلاگ ندارم يعني فعلا ندارم. ولي قصد دارم يکي راه بندازم . البته يه بار تصميم گرفتم ولي مسائل کاري و درسي و ... مانع شد و از اون تصميم فقط يه وبلاگ با يه اسم و آدرس مونده . دوس دارم تو اين مورد از کمکهاو تجاربتون بهره مند بشم . راستي من قمي تشريف دارم [آيکون خود تحويل گيري مفرط]
    پاسخ

    سلام . ممنون . شما چطوري ؟ گاهي وقتا هم لازمه آدم درددلاشو بيرون بريزه . گاهي لازمه فرياد بكشه غرغرو بشه نق نق كنه يا هر چيزي كه آرومش كنه ولي اي كاش مي تونستيم با اعمالمون حرف بزنيم . راستي شما قمي هستي ؟؟؟؟؟ همشهري زينت ؟؟؟ چه خوب !!! پس تو قم دو تا دوست پيدا كردم . خواستم بيام قم تو وبلاگم مي نويسم خبردار بشي . رفتي حرم بجاي ما هم دعا كن ....... بازم سر بزن خوشحال ميشم . وبتم راه بنداز تا بيايم بخونيم .

    ببخشيد چون کامنتم زياد شد به چند کامنت تقسيمش کردم

    از اون کامنتي شروع کن به خوندن که اول به روي ماهت سلام دادم

    پاسخ

    سلام عزيزم . ميخوام به يه چيزي اعتراف كنم و اونم اينه كه شما عليرغم اينكه از من خيلي كوچكتري ولي درك و فهم و ايمانت خيلي خيلي بالاتر از منه . منم خيلي دوست دارم . اون تعبيرت به درد استخوني و رشد هم خيلي عمقي و قشنگ و بجا بود . منم اميدوارم كه اين موقعيت و اين سختيا نردبون ترقيم بشه نه باعث سقوط و شرمندگي بيشتر در برابر خدا . دعام كن مليح جان . دعام كن كه بدجور به دعا نيازمندم . توي موقعيتي گير كردم كه نمي دونم چه بايد بكنم . امام رضا ( ع ) هميشه بهترين و بيشترين لطف رو در حقم داشتند رفتي جرم خيلي سلام برسون و بهشون بگو كمكم كنند ........ممنون از اينكه هستي و بهم اميد ميدي و حرفات باعث دلگرميم ميشه . به آقا مسعود خيلي سلام برسون . قربانت

    مولا علي (ع) هميشه يار و ياورتون باشه

    يا حق

    اما يه چيزي بگم راجع به مشکلات مادي و مالي و علاقه وافر شما به حضرت علي (ع) :

    اگه مي توني بيشتر از مولاي متقيان بخون ... البته دست نوشته هاي کساني رو بخون که اعتبار دارند ...

    نميگم مشکلات مادي من بيشتر از شماست اما کمتر از شما نيست (خوب شما کمتر از زندگي من مي دوني ) ...

    نمي دونم روزي مي رسه که به اين مقام برسم يا نه ... اما شما هم واسم دعا کن : من آرزو دارم روزي برسه که درآمد حلالي کسب کنم و عمده اون رو صرف مشکلات مالي بيمارهايي کنم که توانايي پرداخت مخارج درماني خودشون رو ندارند و اندک علمم رو براي کساني خرج کنم که به خاطر مشکلات مالي با فقر فرهنگي و بهداشتي مواجه شدند .

    اين تمام آرزو و تلاش من هست و تنها انگيزه من براي درس خوندن ...

    شايد به نظر خيلي ها آرزوي من مسخره يا آرماني بياد

    مي دوني ديشب به چي فکر مي کردم ؟ به اينکه کاش يه اتوموبيل داشتم که اينقدر براي رفت و آمد اذيت نمي شدم و کلي فکر و خيال هاي ديگه که من توش فرو رفتم ... حتي براي خريدش برنامه ريزي و تصميم هم گرفتم !!! اما يهو همه ي افکارم رو پاره کردم و دور ريختم ... به خودم گفتم : يه اتوموبيل چند سال قراره براي من عمر کنه ؟! اصلا خودم چند سال قراره عمر کنم ؟! عمرم رو پاي چي بدم ؟! پاي دنيا ؟! تلاشم رو هزينه چي کنم ؟! هزينه دنيا ؟!

    بعد ياد مولامون علي (ع) افتادم . ايشون مدت ها کار مي کردند و زمين هاي زيادي رو کشت و آباد مي کردند ... چاه هاي آب مي ساختند ... خانه و منزل مي ساختند و بعد ... همه رو وقف مي کردند و اندکي در حد معاش خودشون نگه مي داشتند !!!

    خوب من که نمي تونم مثل ايشون باشم ولي حداقلش اينه که براي مال دنيا غم به دلم راه ندم يا خدايي نکرده طمع يا حسرت به چيزي نبرم

    ....

    اينا رو گفتم فقط براي درد دل

    دوستت دارم


    سلام بهار جون

    پستت رو خوندم . مي دوني قشنگ ترين حسي که توي پستت بود و من خيلي دوسش داشتم چي بود ؟ مهري که خدا از خودش توي دلت گذاشته ...

    من بچه تر از اوني هستم که بخوام واسه شما حرف بزنم ولي اين احساسي هست که درست يا اشتباه از وضعيت فعلي شما توي ذهنم نقش بسته :

    مي دوني بچه ها وقتي توي سن رشد هستند و مخصوصا نزديک به بلوغشون درد هاي استخواني دارند (پسر ها بيشتر اين دردها رو حس مي کنند) . احساس من اينه که شما تازه داري رشد مي کني ... اين درد ها درد رشدت هست ... خيلي مهمه که اين دوران رو چطوري بگذروني ... اگه خوب بگذروني خوب رشد مي کني والا توي همين نقطه و اندازه باقي مي موني ...

    www.kurosh2569.blogfa.com
    سلام سلام
    دوست عزيز
    ايرانيه بزرگوار
    وب خوبي داري خوشم اومد خوشحال ميشم همينطور داخل وبت بمونم و همشو چک کنم ولي چه کنم که وقت کافي ندارم به هر حال خوشحالتر ميشم اگه تو هم بياي يه سرس به وبم بزني و نظرتو در موردش بگي چون من خيلي عشق نظرم
    با آرزوي دنيايي شيرين براي تو
    يزدان نگهدارت
    منتظرم......پدرام 23 گرگان