• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : كيفيت شهادت امام حسين ( ع )
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فاطمه 
    با عرض سلام خدمت شما عزيزان که اين متن زيبا را در اختيار ما گذاشتيد و
    با خواندن آن لذت بردم وبسيار غمگين شدم که اينگونه سرورشهيدان امام حسين (ع)به شهادت رسيدند خدا قوت
    و متن شما بسيار بسيار تکان دهنده بود.


    نه زينت!
    من ناظر کيفي بودم :دي

    البته هي در اين نقش که هي بهار بپرسه : بسه؟

    من بگم : آره

    هم بودم.

    تازه مي رفتم و ميومدم به بهار مي گفتم يکي ديگه..يکي ديگه!

    (اشاره دارد به سيب زميني هاي سرخ شده اي که در بشقاب به ما چشمک ميزدند:دي)

    + زينت سادات 

    eeeeeچه خوب ... جاي من خالي (سووووت)

    حالا زهره سوغاتي گرفتي؟! شام تو درست کردي؟! يادم باشه رفتم خونه مون (دور از جونم :دي) اومدي بگم خودت غذا درست کني :دي

    تو خوب باش دير به دير سر بزن!

    باز تو بهونه داري ... من چي؟! انگار نه انگار محرمه!‌

    بقول مامان هنوز خونه ما محرم نيومده! چه ميدونم والا!

    بووووس

    پاسخ

    زينت جان زهره خانم هميشه آچار فرانسه تشريف دارند ولي خوب بخدا همشو اون درست نكرد با هم درستيديم !!!!! ولي جات خالي خوشمزه بود . زهره درست روز سالگرد عقدمون اينجا بود يعني 20 آذر . تو نبودي والا تو هم شيريني مي خوردي !!!! ولي خوب چون باباش اومدند دنبالش فرصت نشد درست و حسابي از اون غذا بخوره فقط چشيد و رفت حالا ديگه نمي دونم دوست داشت يا نه ؟؟؟؟!!! در مورد محرم منم امسال هنوز هيچ جا نرفتم . زهره امروز اس زده بريم يه امامزاده خودمم خيلي دلم ميخاد ولي نمي دونم جور بشه يا نه . ضمن اينكه امروز به مناسبت واگيري سرماخوردگي از طه خان تو خونه ام و بيمارستان نرفتم !!!! راستي ديروز عدس پلو نذري طه رو پختيم . زهره به جان خودم همشو تو هوا زدند والا مي خواستم واست بيارم . احتمالا جمعه مامانم آش رشته مي پزه البته سالگرد فوت بابابزرگمم هست حالا نمي دونم آش پخته ميشه يا نه ولي حتمي شد مي خبرمت ....... ميگما من الان دارم با زهره حرف مي زنم يا زينت ؟؟؟؟ شما مي دونيد ؟؟؟؟؟!!!!

    نظرات حضار راجع به آشپزي امشب چگونه بود؟

    پاسخ

    واي زهره اينقدر لجم گرفته كه نگو . من به خاطر بابك اينقدر كم پنير پيتزا ريختم آخرشم نخورد !!!!!!!! حالا اون همكارم كه پنيرشو زياد ريخته بود اينقدر تعريف كرد از شكل و قيافه و مزه اش كه نگو ......... ولي مامان و مريم و بخصوص خودم مزه اش رو دوست داشتيم . تو هم نمي دونم خوشت اومد يا نه ؟؟


    خب بيا وبلاگم ببين چه جوريه!

    اون تيترهاشو از وبلاگ من کپي کن...بهترين اتفاق و بدترين و اينا بعدش جواباي خودتو بنويس ديگه...

    چيطورين با زحمتاي ما؟

    پاسخ

    ميخوام اين كار رو بكنما ولي خوب مي بينم در مورد بعضي چيزا نمي تونم واقعيت رو بنويسم سكوتم كه مشكوكي ميشه دروغم كه فايده نداره ...... ولي خوب حالا بذار ببينيم چي ميشه .
    + زينت سادات 

    سلام ...

    منم با زهره موافقم ... کوشي تو؟!

    التماس دعا داريم ضمنا

    بووووس

    پاسخ

    سلام عليكم و رحمه الله . من كجام ؟ بابا جان به چه زبوني بگم نكرده كار كه كار كنه ژروردگار چكار كنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بلانسبت شما من ديگه خونه داااااااااااااااااارم !!!!!!!!! باور كنيد دستم بند بود . يكي دو روزي رو با بابك اينور و اونور بوديم . بعدشم خونه مامان و ديروزم كه مامان بابك مهمونمون بود و امروزم كه زهره خانم اينجا بودند و كلي خوش گذشت و .......ديگه فرصت هيچي نشد . واي كه چقدر دلم واسه يه روضه و سينه زني توپ تنگوليده . حالا باز خوبه تو مسجد بيمارستان بين دو تا نماز يه روضه اي خونده ميشه والا ديگه كلا عقب مي موندم . واي زينت جان امشب طه رو آوردند اينجا زهره ديدش !!!!!!! دلم غش رفت براش . يه بلوز و شلوار سبز يه شال سبز يه چفيه و يه طبل سبز . الهي قربونش برم . نمي دوني چقدر خوشگل شده بود . بلائي شده واسه خودش . خوب خيلي حرفيدم فكر كنم بايد يه پست ميذاشتم !!!!!!!! قربان شماها كلا ........
    معلوم هست کجايي تو؟!!!!


    سلام

    بيا بازي

    پاسخ

    مياااااااااااااااااااااااام . چطوري بايد ببازي ايم ؟؟؟؟؟؟

    سلام بهار جان

    ممنونم که با کامنتهات خوشحالم ميکني.مرسي عزيزم.سه تا از پستهاي اخير رو که نبودم خوندم.گرچه خيلي طولاني بود اما خب دي سي شدمو آفلاين خوندمشون.ارزش خوندن داشتن.مخصوصا دو ÷ست اخير که در مورد امام حسين نوشتي.با خوندن مصيبتها و سختيهاش اشک تو چشام حلقه زد.من تا به حال اينارو جايي اينقدر کامل نخونده بودم.گرچه تو منبعشون رو ذکر کردي.اما راستش برام سوال شد که آيا واقعا اينقدر طول کشيد شهادت امام.چقدر شکنجه شد.به موقع بود اين پستت...امشب که داشتم نوحه نزار قطر رو از تلويزيون گوش ميکردم گفتم باز هم بوي محرم اومد و شايد لحظه اي به خود آمدن ما....

    تو اين ماه منو هم دعا کن نازنين.

    موفق باشي و شب خوش



    سلام بهارجونم ...

    قربون نوشته و دل نوشته هاي شما ...

    بهار جونم عجيب استرس دارم . چهارشنبه امتحان غدد (باليني پايان دوره ) دارم خيلي واسم دعا کن . تا الان کتاب رو باز نکردم. من موندم و يه کتاب دست نخورده به چه ابعاد !!!!!!!!!!!!!!!!

    امروز 4نفر رو از دست داديم ...

    کلا از بيمارستان هاي دولتي متنفر ... نشد يه روز يه نفر اکسپاير نشه !!!

    اصلا يه جوري شده که اگه يه روز يه فوتي نداشته باشيم فکر مي کنيم يه چيزي گم کرديم ...

    قربون بيمارستان هاي خصوصي ... بيمار هر چي هم بدحال باشه خدا بخواد اونجا حتما خوب ميشه ... اما توي بيمارستان دولتي بخواد يا نخواد پزشک و پرستار محترم قصد جونش رو دارند!!!

    مثل مور و ملخ پزشک ريخته ولي هيچ غلطي نمي تونن بکنن !!! بيمار با اپيستاکسي مکرر (خونريزي بيني) ... متخصص محترم اومده بالا سرش ميگه سرت رو بگير بالا !!!!!!!!!!!! منم گفتم آقاي دکتر لطف بفرماييد شما بيرون بمونيد تا مريض آسپيره نکرده و از دست نرفته !!! آخه کدوم احمقي به اين مونگول ياد داده موقع خونريزي بيني اونم با اون حجم زياد به بيمار بگه سرت رو بگير بالا !!!!!

    ..... يعني دلم پره به چه عظمت !!!!

    حيف که وقت ندارم وگرنه يه دل سير از کاراي وحشتناک متخصصين محترم توي وبلاگ مي نوشتم

    ....

    خوب ديگه تا مثنوي بيمارستان رو واست نگفتم فعلا باي باي

    پاسخ

    سلام عزيزم . اي بابا كوثر جان حالا حالاها بايد صبوري كني عزيزم . حالا كجاشو ديدي ؟ من دبير كميته مرگ و مير بيمارستانم . خوبه در ماه چند تا پرونده فوتي از همه سن و سالها بذارم جلوت كه شايد اگه كمي فقط كمي دلسوزانه تر به بيمار نگاه مي شد جون سالم به در مي برد ؟؟؟؟ حالا مونده تا خيلي چيزا رو ببيني ... اشك پدر و مادري كه بعد از سالها انتظار بچه دار شدن و داشتن يه بچه با نقص مادرزادي قلب پشت در اتاق عمل نشستند به اميد اون دكتر نامردي كه بهشون قول صددرصد بهبودي بچه رو داده در حاليكه خودش مي دونه كه زير تيغ بردن اين بچه يعني مرگ ( ولي خوب امان از دل سنگ و مال دنيا !!!!!! ) و اون وقت به جاي بچه سالم يه جنازه تحويل مي گيرند ....... واي كوثر جان دلم نميخاد اين جور چيزا يادم بياد چون با وجود طه همه وجودم آتيش مي گيره ......... بعدم نگران درسها نباش خونده ميشه ولي از من به تو نصيحت . سعي كن در طول ترم بخصوص سر كلاس درس قدرت يادگيري و مطالعه ات رو بالا ببري . اينطوري موفق تري . مرسي از اينكه به وبلاگم سرزد ي . بازم بيا خوشحال ميشم .