سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 8
  • بازدید دیروز: 28
  • کل بازدیدها: 193279



چهارشنبه 89 آذر 10 :: 2:55 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . خوبید ؟ با هوای آلوده چه می کنید ؟؟؟؟؟؟؟ وااااای

آقا جدی راست میگن هوا آلوده استا !!!!!!!

به جان خودم امروز حتی تو ماشینم حالم یه جوری بود اونم منی که اینقدر سخت جونم !!!!!!!

انگار به راحتی نمیشه نفس کشید .

حالا زور رو ببینید تو رو خدا !!

ما گرفتار چه آدم زورگوئی شدیما !!!!!! باید فکر کرد

آقا شاه می بخشه وزیر نمی بخشه !!!!

استانداری تعطیل کرده مدیر بیمارستان ما زل زل تو چشمامون نگاه می کنه میگه :

من میگم بیاید باید بیاید .......... عصبانی شدم!

آقا شانس ما رو می بینید تو رو خدا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بابا بیمارستان باید باز باشه واسه خدمت رسانی پزشکی

پزشک ، پرستار ، خدمه ، منشی ، پذیرش ، درآمد

به کادر اداری چه ربطی داره آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟

بیمارستان الزهرا ، کاشانی ، عیسی ابن مریم ، خود دانشگاه همه جا تعطیلن این لامذهب میگه نههههههههههه

الا و باالله باید بیاید سرکار

تازه واسه دیروز که ما به بهانه تعطیلی نرفتیم میخواد 2 روز از حقوقمون کم کنه !!!!!! دعوا

نه که خیلی هم حقوق بالائی داریم میخان کمشم بکنن !!!!!!!!

می دونی از چی زورم میاره ؟؟؟؟

وقتی بحث پاداش و سختی کار و شیفت و نوبت کاریه ما جزء کادر درمان نیستیم و اداری هستیم  ولی موقع تعطیلیا جزء کادر اداری نیستیم و کادر درمان محسوب

میشیم  !!!!!!!!!!

شدیم شترمرغ !!!!!!!!

اونم از نوع بدشانسش ........

هر چند من یکی به نفعمه برم سرکار

یه دیروز نرفته بودم امروز صد و خورده ای پرونده داشتم !!!!!!

اقلا امروز رفتم یه کم سبک شد ......

حالا جالب تر از همه اینکه :

تعطیلیا واسه آلودگی هوا و جلوگیری از استفاده از وسیله شخصیه در حالی که امروز پارکینگ بیمارستان از همیشه شلوغتر بود !!!!!!!!!!

هر چند اتوبان و کلا خیابونا به نسبت خلوت بود و من چه حالی کردم از این اتوبان و چه بیشتر حال کردم از اینکه امروز تنها و بدون کمپانیهای غر غر ( پدر و همسر گرامی ) تونستم دق دلیمو دربیارم و با اون سرعتی که دلم میخواد رانندگی کنم و لائی بکشم !!!!!!!!!!!

واااااااااااااااااااااااااااای نمی دونید که سرعت چه لذتی بهم میده . انگار آروم میشم . البته بگم بلا نسبت شما خر بازی درنمیارما .

جائی که بشه تند بری و لائی بکشی میرم و الا اسباب زحمت واسه کسی ایجاد نمی کنم .

ولی کلا خیلی از رانندگی تنهائی و با سرعت لذت می برم .

یه چیز خنده دار هم بگم :

من از روزی که دندونم رو به اصطلاح درست کردم هر غذائی که می خورم کلی لای دندونم گیر می کنه و هی باید بهش با زبونم ور برم تا دربیاد !!!!!!!

هر روزم میخوام خلال دندون با خودم ببرم سرکار یادم میره !!!!!

امروز بعد نهار رفتم دفتر مدیریت به مرجان سر بزنم . دکتر پائین بود . من که رفتم داشتم با مرجان حرف می زدم اومد بالا .

منم سلام کردم و از کنارم رد شد .

من دوباره داشتم با زبونم به دندونم ور می رفتم و البته زبونمم درآورده بودم کنار لبم و یه چشمم هم به حالت چشمک بسته بودم و منتظر بودم دکتر رد شه بره تو اتاقش که یهو دیدم

اه .......

وایساده جلومو زل زده بم و میگه : تو چرا عین مارمولک زبونت رو درآوردی ؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه میخوای پشه شکار کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آقا منو بگیر ............

حالا این مرجان اینام هی می خندیدند و منم هم خندم گرفته و هم می خواستم کم نیارم گفتم : نه !!! یه چیزی لای دندونمه میخوام درش بیارم !!!!

اونم گفت آره جون خودت !!!!!!!

اینقدر ازش لجم گرفته بود که میخواستم خفش کنم .......

بعد رفته تو اتاق با کارشناس مدیریت سر یه نامه بحث داشته .

منو صدا زده میگه این نامه رو بخون .

خوندم .

میگه خوب عیبش چیه ؟

خوب خدائیش عیبی نداشت .......

گفت : این ( کارشناس مدیریت ) خودش گیجه میگه این نامه مبهمه !!!!!

بعد اون یه چیزی گفت من گفتم نه اینجای نامه اشاره کرده به این موضوع .

یهو دکتر گفت : هان ببین به این میگن هوش !!!!!!! اما تو گیج و منگی حالیت نمیشه !!!!!

منم نه زیز گذاشتم نه رو گفتم اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه .............

تا حالا که مارمولک بودم حالا شدم باهوش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت نه کی گفته مارمولکی ؟

گفتم شما !!!!!

گفت نه برو برو هیچی نگو .

ولی هیچ کدوم از این چیزا باعث نشد که این بی وجدان فردا رو تعطیل کند .

خیلی زحمت کشیده گفته هر کی میخواد می تونه مرخصی رد کنه !!!!!!!!

نه که منم خیلی مرخصی دارم ؟؟؟؟؟؟؟

به قول شیرمحمد ( که همیشه خطاب به من میگه ) :

خدا ریشه ظلمو بکنه ............

جدی حس فردا رفتن نیست .....

مامانم دیشب رفت آبادان

هم دائی محمد از مکه برگشته هم پسر دائی حمید ( حسین آقا ) امروز به دنیا اومده هم اینکه خوب یه مسافرت واسش لازم بود . دیشب با پرواز رفت یکشنبه هم برمی گرده .

قرار شده بابا اینا ظهرها برن خونه مریم شبا بیان اینجا

امروز که مریم اس زد شب چیزی درست نکن خیلی غذا پختم حالا ببینیم فردا چی میشه .

این روزا حال و روز و اوضاعم یه خورده بهتره . نه اینکه اتفاق خوبی افتاده باشه یا مشکلی حل شده باشه ولی خوب من دارم سعی می کنم زندگی خودم رو بکنم .
وقتی کاری از دستت برنمیاد یا اینکه اونی که قصد کمک کردن بهش رو داری به حرفات گوش نمی کنه و با دست خودش در پی نابودی خودشه ........

پس چرا تو بیخودی سنگش رو به سینه بزنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

یه جائی خوندم وقتی خیلی به مشکل بر می خورید و دعا و نذر و نیازاتون اثر نمی کنه خودتون رو بسپرید دست خدا و مدام بگید :

افوض امری الی الله ان الله بصیر باالعباد ..........

منم این روزا همینو میگم .

نمی دونم ............

من دوست دارم نسبت به همه مردم خوش بین باشم ولی خوب گاهی اوقات بعضی اسناد و شواهد بدجوری به غیر واقعی بودن بعضی چیزا شهادت میدن !!!!!!

واسه همینه که دیگه اعتماد مردم به هم از میون رفته .........

نه فرزند به والدین نه والدین به فرزند نه خواهر و برادر نه قوم و خویشی هیچی نمی تونه جلوی بدجنسی و بدطینتی رو بگیره .......

تازه جالب اینجاست که :

من از بیگانگان هرگز ننالم

که با من هر چه کرد آن آشنا کرد ...........

وقتی پای غریبه وسطه دستت واسه هرکاری بازه ولی وقتی پای قوم و خویشی وسط میاد دیگه خیلی راحت تصمیم نمی گیری .

مجبوری خیلی ملاحظه ها بکنی که البته به نظر من اونم یه حدی داره ........

آقا جان چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه !!!!!

مگه سیب سرخ واسه دست چلاغ حرومه ؟؟؟؟؟؟؟؟

حالا اگه می دونستی واقعا مشکلی وجود داره بازم دلت نمی سوخت ولی وقتی می بینی یه عده نامرد زندگیتو دارن نابود می کنن و از دور به ریشت می خندند و تو هم به

خاطر سادگی و مثلا دل رحمی ( البته اگه واقعا همین چیزا باشه و مساله دیگه ای در میون نباشه که تو مثل خیلی چیزای دیگه ازشون بی خبر باشی !!!!!!!!! )  باید بسوزی و

دم نزنی خدائیش اعصابت به هم نمی ریزه ؟؟؟؟؟؟؟؟

ایییییییییییییییی

دیگه حتی حوصله گفتن و حرف زدنشم ندارم

وقتی می بینی یه نفر توی یه مشکلی گرفتاره موظفی در حد توانت راهنمائیش کنی ولی وقتی اون طرف بخواد به اشتباهاتش ادامه بده و حرفها و کمکهای تو رو نادیده بگیره

همون بهتره که به حال خودش رهاش کنی تا دوست و دشمنش رو بشناسه .........

ول کن بابا ..........

اگه فردا تعطیل بود می رفتیم کوه صفه

البته احتمالا جمعه بریم

حالا ببینیم چی میشه

زهره آماده باش اگه رفتیم بیای ...............

خوب دیگه انگشتام دردگرفت

بهتره برم دیگه

فعلا بای .........  گل تقدیم شما

یه ذره بعد نوشت :

 میگما شما نمی دونید چرا این شکلکا تو وب من نشون داده نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدائی اگه متوجه شدید به منم بگید چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟

باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دست شما درد نکنه

کسی به شما بند نکنه ........

 

خوشمزه نوشت :

شاعر از کوچه مهتاب گذشت

لیک شعری نسرود

نه که معشوقه نداشت

نه که سرگشته نبود

سالها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود ...............  خیلی خنده‌دار




موضوع مطلب :