سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 6
  • بازدید دیروز: 23
  • کل بازدیدها: 193300



دوشنبه 90 شهریور 21 :: 5:33 عصر ::  نویسنده : بهار

 

خدا بگم چکار کنه بابک رو که هنوز بدنم داره می لرزه . بعد از اینکه آپ کردم می خواستم برم دستشوئی دیدم در حمام بازه . خواستم درش رو ببندم دیدم انگار یه چیزی روی تشته . چراغ رو روشن کردم دیدم وااااااااااااااااااااااای چشمتون روز بد نبینه ...........
یه سوسک سیاه بزرگ خیلی خیلی خیلی زشته که من از دیدنش دلم یه حالی میشه . باور کنید از موش و مارمولک و این جور چیزا نمی ترسما ولی مثل مرگ از این جور سوسکها می ترسم .
بابک خواب بود صداش کردم میگم بیا این سوسکه رو بکش . با کلی ناز و افاده از خواب بیدار شده و این حشره ;ش تار و مار رو برداشته و رفته توی حمام که بکشدش . منم رفتم دستشوئی .
بعد که از دستشوئی اومدم بیرون دیدم سوسک نیمه جون رو انداخته دقیقا دم در دستشوئی جلوی پای من !!!!!!!!!
یه جیغی کشیدم و اومدم بیرون و کلی بد و بیراه گفتم که چرا این طوری کردی ؟ تازه سوسکه رو گرفته و دنبال من تو خونه می دوه !!!!!!!!!!!
منم جیغ جیغ جیغ ..................
دویدم طرف در خونه و بهش گفتم بخدا با همین تاپ و شلوارک می دوم تو کوچه . آقا در رو باز کردم دیدم واااای سید ( شوهر خاله و صاحبخونه ) پشتش رو کرده به در خونه ما و ایستاده .
من بیچاره هم دوباره در رو بستم و دوباره بدو دور خونه و جیغ بکش تا این بابک .......... رفته انداختتش تو سطل آشغال .
بعد زنگ زدم خونه خاله سید گوشی رو برداشته . ( من و سید خیلی حساب شوخی با هم داریم وقتی خالم می خواست ازدواج کنه شرط ازدواجش با سید این بود که بهار یعنی من توی قباله خالمه و الحق و انصاف سید خیلی همیشه واسه من زحمت کشیده و خیلی هم شوخی می کنیم با هم ) بعدش میگه دختر تو خجالت نمی کشی ؟ صدای جیغت تا 60 تا خونه اونورتر میاد !!!!!!!!
گفتم خوب ترسیدم . خلاصه کلی چیز بم گفت و بعد قطع کردم .
ولی خوب منم بلدم تلافی کنم صبر کن حالا ........
بابک از کله پاچه متنفره !!! به پیشنهاد خواهرم مریم اگه نرفتم کله پاچه بگیرم بیارم بخوره هر چی خواستین بگین .
صبر کن آقا بابک .......
خدمتت می رسم ......
تازه رفته عکس سوسکه رو هم گرفته که بذارم تو وبلاگ ........
وای نمی دونید که چقدر چندش آوره که ..........
ببخشید دوباره این همه نوشتم .
از موضوع اصلی دور نشیم
نظر یادتون نره ها . منتظرم ........
اینو آوردم توی یه پست جداگونه که از اون موضوع اصلی دور نشیم ......


یه خبر خوب :

دیروز بعد از اینکه آپیدنم تموم شد یه اس زدم به توتی جون که آپیدم و بعد یه اتفاق خیلی خوب افتاد . توتی بهم زنگ زد و من برای اولین بار صدای قشنگش رو شنیدم . خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم از شنیدن صداش . توتی جون مرسی عزیزم .....

 




موضوع مطلب :