سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 61
  • بازدید دیروز: 26
  • کل بازدیدها: 193450



یکشنبه 90 آبان 8 :: 8:56 عصر ::  نویسنده : بهار

 

سلام . حالتون چطوره بچه ها ؟ خوبین انشالا ؟
تو انتهای پست قبلی نوشتم که می خوام یه خبری بهتون بدم .
حالا اومدم که بگم :

من دارم مادر میشم ..........

نمی دونم چطوری و کی این اتفاق افتاده . اصلا هم الان منتظرش نبودیم ولی غافلگیر شدیم و البته الان هم دیگه شکایتی نداریم .
خواست خدا بوده و کی می تونه جلوی خواست خدا رو بگیره ؟؟؟
بنابراین با تمام نگرانیها و دلواپسیها و استرسهائی که دارم خدا رو شکر می کنم و همه اون نگرانیها رو به خودش می سپرم .

قبل از اینکه بریم مشهد چون می دونستم تاریخ خاله پری دقیقا مصادف با روزیه که ما می رسیم مشهد ( زهی خیال باطل نمی دونستیم که چه خبره !!!!!!! ) از چند روز قبل شروع کردم به خوردن قرص ضدبارداری که اونجا ضدحال نشه و این همه راه رفتم مشهد و بعد خاله پری بیاد و نتونم درست و حسابی زیارت و دعا کنم .
خلاصه ما قرص خوردیم تا 22 مهر که تاریخ برگشتمون بود . بعد دیگه نخوردم . حالا قرصها رو قطع کرده بودم و مهیا و آماده واسه پذیرائی از خاله پری که دیدیم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــر!!!!!!!!!!!!
خبری نشد !!!!!!!
حالا جالب اینجا بود که همه علائمهاش هم بود : سردرد ، سرگیجه ، حالت تهوع و .........
ولی نمی شد .........
آسپیرین خوردم ، مامانم گل بابونه دم کرد هی به این در اون در زدم دیدم خیر .........
خبری نیست .
می دیدم خدایا چرا شبا کلافه ام ، خوابم نمی بره ، یه جوریم نمی دونستم چمه ولی یه جوری بودم .
تا اینکه به یکی از دوستام گفتم نمی دونم چرا نمیشه اعصابم خرده هر کار می کنم نمیشه که اون یهو هر هر خندید و گفت : به نظر من یه تست بارداری برو !!!!!!!!!
آقا منو بگیر ........
اصلا تو این عالما نبودم . فکرشم نمی کردم . یهو ترس افتاد به جونم . نکنه ...........؟؟؟!!!
پنجشنبه عصر خونه مامانم بودم اول با مامان رفتیم آرایشگاه بعد هم با هم رفتیم دم داروخونه و یه بی بی چک گرفتم و تست کردم دیدم ای واااااااااااااااای مثبت شد ......
بازم اطمینان نکردم . دیروز رفتم آزمایش خون و امروز زهره رفت جوابش رو گرفت و ...............

تستم مثبت بود ........

آخی فکرشو بکنید اون موقعها که می رفتیم حرم بچه هم بوده زیارت امام رضا رفته . آخی ........

نمی دونم بگم خوشحالم یا ناراحت ؟ اطرافیانم همه خیلی ذوق کردند . خودمم نه اینکه بچه دوست نداشته باشم که همین الان واسه طه می میرم .
ولی نگرانم .
نگران دوران بارداری و بدی حال و کار زیادم تو بیمارستان و آدمای هرزه ای مثل همکارای درآمد که منتظر یه آتو از آدمند .
نگران زایمان .
نگرانی بعدش که کجا بذارمش و به کی بسپرمش ........
و مهمتر و اصلی تر از همه اینکه :
اصلا من می تونم یه مادر خوب باشم ؟ اونی که خدا از یه مادر انتظار داره ؟ اونی که فردای قیامت شرمنده خدا و ائمه نشه ؟؟؟؟؟؟؟
نمی دونم . فقط دعا کنید بتونم .
اینکه آدم باردار بشه و زایمان کنه مهم نیست اینکه بچه رو چطور تربیت کنه مهمه .
بهرحال از همه تون التماس دعای بسیار دارم که دعا کنید حالا که این بچه اومده اقلا سالم و صالح باشه .
خوش صورت و خوش سیرت ........
و دعا کنید من مادر خوبی براش باشم .
و در آخر آرزو می کنم برای تمام کسانی که دلشون بچه می خواد خدا یچه های سالم و صالح نصیبشون کنه .
در پناه حق ..........
یا علی .........

 




موضوع مطلب :