سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 22
  • بازدید دیروز: 75
  • کل بازدیدها: 193486



جمعه 90 دی 30 :: 2:49 عصر ::  نویسنده : بهار


سلام سلام سلام هزاران هزار سلام به دوستای گل گلاب . خوب هستید ؟
من که خدا رو شکر خیلی خوبم .  الحمدلله .
خوب بودنمم دلیل داره :
بالاخره رفتم سونوگرافی و پاسخ این بود :

دختره .....................

وااااااااااااااای صدبار ازش پرسیدم که مطمئنی ؟ گفت خوب هنوز یه کم کوچیکه ولی ظواهر امر میگه دختره .
خیلی خوشحال شدم . بابک قول گرفته بود قبل از اون به هیچ کس نگم بعد هم اومد توی راه پله ها ایستاد می خواست گوشیمم ازم بگیره که یهو به کسی زنگ نزنم ولی من که گوشی رو ندادم .
بهرحال اینم از جواب سونو .
البته یه خبر دیگه هم هست . من که از شنیدنش اصلا خوشحال که نشدم هیچ راستشو بخاید ناراحتم شدم :
زن داداشمم حامله است البته اون احتمالا یک ماهشه . ولی من اصلا دلم نمی خواست دو نفر همزمان تو خانوادمون حامله باشن . کلی هم بد و بیراه به داداشم و مامان اینا گفتم که چرا اینا صبر نکردند بعد از من ؟؟؟؟؟؟!!!!!
داداشم قسم می خورد که بخدا من اصلا نمی ونم چی شده ؟؟؟ مامان اینا می گفتن خوب حالا دیگه شده چرا حرص می خوری ؟ خلاصه که کلی اعصابم به هم ریخت .
البته بگما زن داداشم از اول عروسیش بچه می خواست ولی من نمی خواستم . منتها اون مثل اینکه یه کم باید صبر می کرد تا انجام بشه حالا اد افتاد تو بارداری من !!!!!!!
بهرحال فعلا که چاره ای نیست باید تحمل کرد . حالا خوبه من 5 ماه جلوترم والا دیگه کفرم بیشتر درمیومد .

بگذریم . حالا یه خبر دیگه . کم کم راه افتادیم دنبال خرید سیسمونی . با مامان و بابا . ولی فقط چند تا تکه خریدیم . شب اول دو دست لباس صفر خریدیم . واااااااااااای با وجود بی ذوقی تمام واسش ذوق کردم آخه لباساش خیلی کوچیک و نازن . خیلی خوشگلن . بابک هم وقتی دید از ذوقش کلی خندید . طاها که دیگه هیچی . هی می گفت : خاله اینا لباس نی نی تواه ؟؟؟؟؟؟ چندتاشونم امتحان کرد !!!!!! که خدا رو شکر اندازش نبود کوتاه اومد .  البته اون شب نمی دونستم دختره ولی فرداش فهمیدم و دیشب دیگه با خیال راحت ساک و تشک و لحاف و بالش آماده و ساک حملش رو صورتی خریدم .
اتفاقا در حال دیدن بودیم که توتی اس زد که بهش گفتم دارم سیسمونی می بینم .
بعدشم بهار اس زد که نتیجه چی شد ؟ که بهش گفتم و بعدش زنگید بهم . قبلشم که زهره پرسیده بود و بهش گفته بودم .  بعدم که چند دقیقه قبل اس ملیحه رو دیدم که میگه دخترت مبارک !!!!!!!
چشام گرد شد آخه بهار قول داده بود چیزی نگه تا خودم بنویسم حالا اومدم می بینم این بابک ریشه کنده لو داده .
خلاصه که اینم از این .
راستی چون وسایل خریداری شده رو می بریم خونه مامان هنوز عکس نگرفتم ازشون ولی اگه رفتیم تو مرحله عکاسی حتما عکسا رو میذارم شایدم گذاشتم اتاقش که چیده شد یه دفعه همه عکسا رو بگیرم و بذارم . نمی دونم . منو که می شناسید قولام قول نیست پس بهتره قولی ندم .
ضمنا لازمه به عرض تمام کسانی که از واژه زشت و قبیح تنبل در مورد من استفاده کرده و خجالت نیز نکشیدند عرض بنمایم که محض اطلاع جنابتان امروز بنده خونه مامان که نرفتم هیچ ( چون مریم اینا خونه مادرشوهرش دعوت بودند ) از صبح به شغل شریف جاروبرقی کشی و تی کشی و غذا درست کردن ( جاتون خالی ماهی با شوید پلو ) البته به کمک بابک مشغول بوده و تازه مادرشوهر را نیز دعوت نمودم . حالا هی بگین تنبلی خجالتم نکشین !!!!!!
از رو نمیرین دیگه کاریتون نمیشه کرد !!!!!!!

بعدشم به شدت پیشنهادات و نظراتتان را در مورد رنگ لباس و وسایل و اتاق و کلا همه چیز  بچه  چشم انتظاریمممممممممم ........
و اینکه دعا کنید نتیجه نهائی هم همین باشه چون نوه همکارم تا روز آخر به گفته سونو دختر بود ولی دنیا که اومد پسر بود !!!!
و نیز دعایمان کنید که سالم باشد و صالح و زیبا .....
قربان شما ........





موضوع مطلب :