سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 18
  • بازدید دیروز: 72
  • کل بازدیدها: 193554



یکشنبه 91 مهر 16 :: 10:13 صبح ::  نویسنده : بهار

سلام . وااااااااااااااااای چقدر وقته ننوشتما . از همه بی خبرم . خدا کنه وانیا بخوابه بتونم سر بزنم به همه . تازه غذا درست کردن هم دارم .
خوب هستید شما ؟؟؟؟؟؟
این چند وقته حسابی درگیر بودم و دوباره از فردا خواهم بود . گفته بودم که مریم اینا با دائیم یه زمین شراکتی برداشتن و دارن می سازن . یه آپارتمان 4 واحدی 4 طبقه . بعدم مریم مامان رو وسوسه کرد که خونه شو بفروشه بره پیشش . خوب مامانم خونه رو فروخت و 15 مهر یعنی دیروز باید تحویل می داد که داد .
ساختمون قرار بود تیر ماه تموم بشه ولی از قرار معلوم مهندس ناظر محترم به شدت کلاهبرداری کردن و خونه رو که تحویل نداد هیچی هیچ کدوم از چکهایی که پولشو از دائیم گرفته بوده رو هم پاس ننموده !!!!!
مریم تا مرداد از صاحبخونه اش وقت گرفت و بعد رفت خونه مامان ساکن شد که چقدر هم سخت بود هم واسه خودش هم شوهر و بچه اش و باالطبع واسه مامان اینا . چون بالاخره طه خیلی خیلی خیلی شیطون شده و بدقلق و این دوری از خونه هم مزید بر علت شد که بدتر بشه .
خلاصه که مکافاتی شد و خونه هم تکمیل نشد . دو هفته پیش دیگه ساختمون مریم اینا در حالی که هنوز برق و گاز نداشت از نظر سفت کاری و نازک کاری یه کم تکمیل شد که رفتیم و وسایلش رو جاگیر کردیم و تازه بعد چیدن یادشون افتاده کاغذ دیواری کنن !!!!!!!!
حالا چقدر بگرد دنبال کاغذ دیواری که با این وضعیت بازار نبوده و نیست و سمباده و بتونه کاری خونه و واااااااااااااااااااااااااااااااای که دیگه نمی دونید چه شلم شوربائی بوده . تازه این میون هر دفعه مامان هم وسایلش رو خرد خرد می آورد تو خونه جدید و جاگیر می کردیم ولی چون خونه در حال نقاشی بود نمیشد خیلی کاری کرد .
ولی خونه مریم هم دوباره دکوراسیونش به هم ریخت واسه کاغذ دیواری . من اون مدت صبح که بابک می رفت لباسای وانیا رو می پوشوندم می رفتم خونه مریم به چیدمان تا ظهر دوباره ظهر می رفتیم خونه قبلی مامان نهار می خوردیم و باز برمی گشتیم . حتی کلاس ایروبیک هم نرفتم چون اینقدر خسته می شدم که دیگه جون دویدن و ورزش نداشتم . آسانسور هم هنوز راه نیفتاده بود با این همه پله .
مامان و مریم اصلا بلد نیستن چیدمان کنن یعنی بیشتر کار چیدمانشون با منه واسه همین اصلا به هیچ کار دیگه ای نمی رسیدم .
تازه دیگه با وجود تموم نشدن رنگ خونه مامان و وصل نبودن گاز روز جمعه خونه مامان هم تخلیه شد و عملا همه ساکن خونه ما شدن . شب اول همه اومدن ولی دیشب مریم اینا رفتن خونه مادرشوهرش .
خدا رو شکر دیروز هم آسانسور وصل شد هم گاز . احتمالا رنگ خونه مامان هم امروز تموم میشه و دوباره از فردا چیدمان خونه مامان شروع میشه .........
یعنی دوباره تا یه مدت من نیستم البته فکر کنم کمتر از خونه مریم طول بکشه .
الان هم مامان با آمانج رفتن پرده ببینن . موکت هم دیدیم باید بیان واسه اندازه گیری و برش . می مونه فرش که بابا میگه یه کم تحمل کنین تا وضعیت دلار و بی سر و سامونی بازار درست بشه بعد .
خلاصه اینم از این موارد . حالا شما فکر کنید که وانیا خانوم تو این وضعیت آشفته بازاری 4شنبه واکسن هم داشته !!!!!!!!!!!!!
من و مامان بردیمش واکسن زد خدا روشکر اونقدرها که انتظار داشتم نه گریه کرد نه بعدش حالش وخیم شد . الحمدلله بچه بدی نبود .
این بود وقایع هفته گذشته . کامی هم که خراب شده بود و آخرش نفهمیدیم چشه و بابک ویندوزش رو عوض کرد و در نتیجه کلی از عکسای وانیا که بابک ریخته بود رو دسک تاپ پرید !!!!!!!
اینم از الطاف پدر بچه ..............
خبر خاص دیگه ای هم که نبوده . تا از این به بعد ببینیم چه شود .
وای من فقط یک ماه دیگه خونه ام بعدش باید برم سرکار هنوزم تکلیف وانیا معلوم نشده . البته خدا رو شکر این چند وقته که مامان اینا رو بیشتر دیده خیلی بهتر شده حالا دیگه یه کم می مونه پیششون . ولی نمی دونم بالاخره بابک چه تصمیمی واسش خواهد گرفت ؟؟؟؟؟؟
منم سپردم به خدا هر چی خیر و صلاح خودمون و وانیا باشه انشالا سرراهمون خواهد گذاشت .
خوب دیگه فعلا حرف خاص دیگه ای هم ندارم . تو این چند وقته هر چی من و بابک به مامان اینا کمک کردیم همش واسمون دعا کردن که ما هم خونه دار بشیم . علی هم خدا رو شکر خونه خرید البته یه مقدار هنوز پولش کمه ولی خدا می رسونه منم امیدوارم به لطف خدا و مطمئنم که برای ما مثل همیشه بهترین رو میخاد و ما هم به زودی و به بهترین شکل ممکن خونه دار خواهیم شد .
انشالا .......




موضوع مطلب :