سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 67
  • بازدید دیروز: 26
  • کل بازدیدها: 193456



سه شنبه 91 مهر 18 :: 9:4 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . بخدا از صبح که رفتم خونه مامان الان اومدم اونم با زور و گریه وانیا والا تا آخر شب اونجا بودم .
خییییییییییییییییییییییییلی خسته شدم خیلی . بخدا نزدیک دو هفته است من از نماز صبح که بیدار شدم یه بند کار داشتم تا آخر شب . این چند روز که مامان اینا و مریم اینام اینجا بودن دیگه بدتر .وانیا هم که ماشالا شیطون شده همش می خواد بازی کنه گریه می کنه نق می زنه اصلا اوضاعیه واسه خودش .
دلم واسه خونه زندگیم و آرامش توش تنگ شده !!!!!!ملیح جون بخدا قهر نیستم نرسیدم بیام بخونم . حتی جواب کامنتها رو هم نمی تونم بدم .
بیشتر از همه از بلاتکلیفی و سردرگمی مامان و مریم خسته شدم .
وااااااااای من نمی دونم یعنی چیدمان واقعا اینقدر سخته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟همین طور دور خودشون می تابن !!!!!!!هر روز من جمع می کنم دوباره فرداش پر و پخشه ........خونه مریم که دیگه همه رو دیونه کرده یه بار رفتیم چیدیم کامل شده بعد دوباره تصمیم گرفته کاغذ دیواری کنه همه رو دوباره ریخته وسط بعد کاغذ دیواری گیر نیومده هی امروز و فردا امروز و فردا یه هفته بیشتره این وضع خونه زندگیشه هی هم میگه وای بچه م فلان شد وای بچه م بهمان شد ولی نمی کنه بره سر خونه زندگیش ساکن بشه تا از این حال و اوضاع دربیاد !!!!!!!

حالا تازه فکر کنید طه که دیگه فوق العاده شیطون و بد شده یه چیزی میگم یه چیزی می شنوید . اصلا قابل کنترل نیست مدام وانیا رو اذیت می کنه از این اوارگی خسته شده کلافه شده بدقلقی می کنه مدام گریه می کنه قهر می کنه بهونه می گیره وااااااااااااااای که همه رو دیونه کرده ولی مامان و باباش زحمت می کشن فقط براش ناراحتن !!!!!!

دیگه امروز اگه خدا بخاد کاغذ دیواری تموم شده یه تمیزکار گرفتن تازه از ساعت 2 واسشون تمیز کنه و بچینه دیگه نمی دونم امشب خونه اش خونه میشه یا نه ؟؟؟؟؟؟از بس وسیله جابجا کردم مچ دستم درد می کنه نمی تونم خیلی بنویسم . فقط اومدم یه کم بنویسم تا شاید خستگی از تنم بره .
خدا رو شکر می کنم که هم سالمم می تونم کار کنم هم همسر عزیزم این مدت خیلی خیلی خیلی باهام راه اومده و خودشم خیییییییییییلی کمک و تحمل کرده هم اینکه خدا بهم توانائی چینشی رو داده که دیگران قبولش دارن . اقلا می دونم واسه خودم هیچ وقت درنمی مونم .
خدایا شکرت . می دونم که مثل همیشه تنهام نمی ذاری و همه جوره به دادم می رسی .
تو آبان ماه مشکلی هست که باید حل بشه و مقدماتش فراهم نیست دعا کنید مشکلی پیش نیاد .

قربان شما ...

 

فردا صبح وتبریک نوشت :

یه خبر خوش یه خبر خوش .

صحرا جون هم فارغ شد عکس نی نی ش رو دخترش یگانه تو کامنتام گذاشته تو کامنتای پست قبل حالا اگه شد اینجا کپیش می کنم .

صحراجون خیلی خیلی خیلی تبریک میگم انشالا که همیشه سالم و سرحال و پر خیر و برکت و با قدم باشه .







موضوع مطلب :