سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 28
  • بازدید دیروز: 26
  • کل بازدیدها: 193417



دوشنبه 93 بهمن 27 :: 11:29 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام  . نه به اون مواقعی که سااااال به سال به وبلاگم سر نمیزنم نه به حالا که تندتند آپ می کنم .

امشب اومدم بنالم .....

کارای بیمارستان و این اعتباربخشی لعنتی کلافه م کرده . لامصصصصصب تموم شدنیم نیست .

این همه میگن اسراف نکنین اسراف نکنین اما فقط خدا میدونه که تو کارای ارزشیابب و اعتبار بخشی چقدددددددر برگه و وقت و انرژی و هزار تا چیز دیگه حروم میشه اونم الکی و بیخود و به دردنخور .

یکی نیست بگه اعتباربخشی اصلی اونه که شما بیاید بررسی کنید ببینید ایا بیماری که اومده بیمارستان بهش رسیدگی شده یا نه ؟

درمانش درست بوده یا نه ؟ اونطور که شایسته ش بوده باس رفتار شده یا نه ؟؟؟

ولی متاسفانه چسبیدن به یه مشت کاغذ پاره بدون توجه به هدف اصلی....

تازه تمام وقت و پتانسیل پرسنلیم که وظیفه شون خدمت به مریضه داره صرف این کارا میشه ....

ای بابا گفتن این حرفا چه فایده داره ؟؟؟

ولی واقعا خسته شدم . باید تا قبل استعلاجی رفان کارای مربوط به اعتباربخشی واحد خودم رو تموم کنم والا تمااااام زحماتم هدر میره .

الحمدلله هیشکیم ندارم اگه رفتم بتونه پاسخگو باشه .

اعتباربخشی ما مردادماهه 6 مرداد . تا اون موقع من زایمان کردم انشالله .

ولی مجبورم روز ارزشیابی برم بیمارستان برای بخش خودم .

نمی دونم ولی امیدوارم کارا روبه راه و خوب بشه . واقعا دارم وقت میذارم برا همین دلم میخاد نتیجه خوبم بگیرم .

امروز دیگه از بس دیدم کارا زیاده و سرکار نمیرسم انجام بدم اوردم خونه .

نشستم یه مقدارشو خونه انجام دادم ولی درعین حال از دست وانیا دیونه شدم .

البته حق با بچه س دلش میخاد بازی کنه من باید خیلی بیشتر از این حرفا براش وقت بذارم ولی خوب کارامم زیاده .

یه مواقعی مثل الان وقت سرخاروندن نداریم و حال و حوصله بچه رو نداریم یه روزیم میرسه از فرط داشتن وقت فراغت بیش از حد دیونه میشیم !!!

قربون خدا برم نه به الان و نه به زمان پیری .

خاله و شوهرخاله من هردوشون بازنشسته فرهنگی هستن . یه روزی اونام مثل ما وقت سرخاروندن نداشتن ولی الان تمااااام طول شبانه روز رو بیکار نشستن و به همدیگه زل میزنن !!!

ای بابا چی بگم . نه الانمو دوست دارم نه اون موقع رو . دلم اعتدال میخاد .

خواهرم از دستم شاکیه که بهش زنگ نمیزنم ، حوصله بچه ش رو ندارم ....

ولی نمی دونه که الان ایننقدددددر درگیرم که حال و حوصله خودمم ندارم .

تازه الان یه بچه دارم واااااااای به سال دیگه این موقع با دوتا بچه ....

فقط خدا رحمم کنه و بس ...

ناله هامو کردم هر چند اونجور که دلم میخاست خالی نشدم ولی بهرحال یه کمی خالی شدم .

دعایم کنید راحت طی بشه این چند ماه و زود خلاص بشم ازین سنگینی .

کارای بیمارستانمم زودتر ردیف بشه نتیجه خوبیم بگیرم  و تو اعتبار بخشی امتیاز بالایی بگیریم .

هر چند تمااام پول و افتخار و چیزاز دیگه ش میره تو جیب رییس و مدیر ولی بهرحال ما پیس خودمونم که احساس رضایت کنیم خوبه .

خوب دیگه برم ...

گوشی که دست می گیرم دستم خواب میره ....

شبتان بخیر

باااای..




موضوع مطلب :