سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 21
  • بازدید دیروز: 79
  • کل بازدیدها: 192951



یکشنبه 88 دی 13 :: 10:37 عصر ::  نویسنده : بهار
خوب . بازم سلام و صد سلام .
خوب آقا بابک !!! حالا دیگه پست منو حذف می کنی آره ؟؟؟؟؟؟؟

همش که قرار نیست خونه ما بمونی !!! وقتی نیستی من می تونم هر چی بخام بنویسم !!!!!!!!
تازه حالا بدتر شد اگه اون موقع با ملایمت بیشتری نوشته بودم حالا که اینطوری کردی با شدت بیشتری می نویسم تا تو باشی دیگه این کار رو نکنی !!!!!!!!!
گفته باااااااااااااااااااااااشم  !!!!!!!
خوب . اگرچه خیلی بهم زور میگه دوباره از اول بنویسم ولی چون پای رو کم کنی و لجبازی و این چیزا در میونه یه خاطره که هیچی یه کتاب خاطره رو هم پاک کرده بود دوباره از اول می نوشتم . ( زبون در آوردن !!! )
فکر کردی !!!!!!!!!
دیروز من و مریم و خاله رفتیم آرایشگاه . ویدا خانم  (آرایشگر ) گفت که یه معجون خوب واسه رشد مو و ابرو سراغ داره . منم که منتظر . بیشتر از خودمم ، به فکر موهای بابک بودم که یه چیزی پیدا کنم شاید موهای ریخته اش دربیاد !!!!!!!
خلاصه ویدا گفت که سیر رو با زرده تخم مرغ و قرصهای ضد بارداری مخلوط کن و یه محلول ازش درست کن و  هر دفعه حدود 5 تا 10 دقیقه بذار روی سرت بمونه . خیلی واسه رشد مو خوبه .
منم امروز تا از بیمارستان رسیدم خونه دویدم رفتم سیر کوبیدم و قرص هم حل کردم و 2 تا زرده تخم مرغ هم قاطیش کردم و  توی 3 تا ظرف جداگانه واسه خودم و مریم و بابک درست کردم !!!!!!
همون موقع هم واسه اینکه اعتماد بابک جلب بشه واسه ابروهای خودم استفاده کردم .
بعدشم که یه چرت خوابیدیم . از خواب که پاشدیم بابک نشسته بود سر کامپیوتر و داشت مزخرفات جناب آقای موسوی رو توی سایتش می خوند و آنچنان غرقش بود که حواسش به هیچی نبود . منم از فرصت استفاده کردم و در کمال ناجوانمردی ، محلول رو ریختم رو سرش !!!!!!!!
هیچی دیگه . اونم که دیگه کاری از دستش بر نمی یومد !!!!!! یه کم رو سرش موند و بعد مجبور شد بره حمام !!!
منم تا اون حمام بود اومدم تو وب و خاطره اش رو نوشتم . وقتی برگشت و خوند ، رفت پاکش کرد !!!
آقا منو بگیر !! اگه چاره داشتم خفش می کردم !!! این همه زحمت کشیده بودم نوشته بودم . فرتی اومد پاکش کرد !!!
فکر کرد من نمی تونم دوباره بنویسم .
حالا دیدی بابک خان . دیدی دوباره نوشتم !!!!!!!!
با من دربیفتی نتیجه خوبی نخواهی دید ها !!!
گفته باشم !!!!!!!!
هیچی دیگه بعدش با همدیگه پیاده رفتیم توی خیابون مطهری تا ببینیم واسه مامانش یه روئی گرم پیدا می کنیم یا نه ؟
دیگه یه کم خرده ریز می خواستیم خریدیم و یه روئی قشنگ هم واسه مامانش گرفتیم و واسه منم یه تاپ و دامن خوشگل خرید که تو تنم خیلی قشنگ بود !!!!!
سلیقه اش بد نیست !!! ( واسه خودت نوشابه باز نکنی دوباره ها !!! گفته باشم .)
سلیقه اش در مورد انتخاب من ، عالی بوده ولی در بقیه موارد ، ای بدک نیست !!!!!!
اون روئی رو هم کادو گرفتیم ، گفتم برو به مامانت بگو من واسش گرفتم یه خورده پاچه خواری و اینا باشه !!!!!!
چه کنیم ما اینیم دیگه !!!!!!!!!
البته به قول بابک ما بی پاچه خواری هم عزیزیم ولی خوب حالا یه خورده پاچه خواری هم چاشنیش بشه بد نیست !!!!!!!!!!
بعد از خرید هم اومدیم خونه و  یه کم نشستیم و بعد هم بابک ، شام نخورده رفت .
هرچی گفتیم بمون شام بخور ، گفت نه و رفت ..........
حالا یه چیزی بگم : آقا دارم چاق میشم و به شدت از این قضیه ناراحتم !!!!!!!!!
اگرچه که غذام کمتر هم شده که بیشتر نشده !!! ولی با این حال دارم چاق میشم . ایروبیک هم که دیگه نرفتم !!!
ولی انشالا دوباره شروعش می کنم اگه خدا بخواد .
بابک خان هم شکم آوردن !!!!!! حالا من هر دفعه مثل همین امروز و جلوی خود بابک خان یه کم دراز نشست می زنم ، اون که اصلا انگار نه انگار !!!!!!!
فقط به من نق می زنه : مواظب باش چاق نشی !!!!!!!
یکی نیست بگه : اگه لالائی بلدی چرا خوابت نمی بره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب دیگه . دوباره به شدت خوابم گرفته . برم بخوابم شاید سرحال بشم .
راستی دوستان گرامی . ممنون از همه ابراز لطف و محبتهای شما .
تو رو خدا جواب ندادنای منو پای بی معرفتی نذارین . بخدا فرصت نمیشه . ولی هر موقع فرصت کنم جواب میدم .
بابک هم اگه جواب نمیده بخاطر سرعت پائین اینترنت محل کارشه . تو خونه هم که سیستم و اینترنت نداره !!!!!!
بهر حال بازم بخاطر همه چی ممنون و متشکرم .
راستی یه چیز دیگه :
واسه حل یه سری مشکلات کاری و زندگی من و بابک هم دعا کنید . ما هم واسه شما دعا خواهیم کرد انشاالله .
شب همگی بخیر ........
خدانگهدار .......





موضوع مطلب :