سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 27
  • بازدید دیروز: 79
  • کل بازدیدها: 192957



شنبه 89 فروردین 14 :: 12:16 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . شرمنده که من این روزا هی خبرای ناجور میدم . این یکی اگرچه واسه خودم خیلی خوب نیست ولی اقلا خنده ه داره پس می نویسم .
تئاتر رو که نرفتیم چون نشد !!!!!!!! ولی خوب 5شنبه شب با زهره و بابک رفتیم بیرون . جاتون خالی رفتیم کوه صفه و بعدشم رفتیم رستوران ژوان غذای مکزیکی خوردیم . زهره چیمی چانکا ، من ، تاکو و بابک هم بوریتو !!
البته هر 3 تامون از غذاهای همدیگه هم تناول کردیم . خوشمزه بود خدائیش . خوبیش به این بود که از سوسیس و کالباس توش خبری نبود .
روز جمعه که همون 13 به در باشه تصمیم بر این شد که بریم زیار تو صحرای یکی از اقوام دور . خوب بد نبود . یه گله گوسفند اون نزدیکیها می چرخیدند که یه خر داشتند . عماد و علی رفتند خرش رو گرفتند و آوردند .
همه شون سوار شدند و نوبت من شد . آقا چشمتون روز بد نبینه که این علی خیر ندیده افسار خر رو گرفت و به سرعت شروع کرد به دویدن !!!!!!!!!!
بابک سمت راست من داشت میومد ولی من یهو از سمت چپ تعادلم رو از دست دادم و با کمر و گردن خوردم رو زمین !!!!!!!!!
چقدر خدا رحمم کرد ............
ولی خدائیش گردن و کمرم بدجور درد گرفت !!!!!!!!!!
کلی خندیدیم .........
بابکم توی وسطی بازی کردن ، توپ خورد به انگشتش و انگشتش برگشت . خیلی درد داشت . ورم هم کرده بود .
علی و عماد هم یه چند باری از رو خر پرت شدند پائین !!!!!!
در کل بد نبود خوش گذشت .
اگر چه تلفات زیاد بود .......
عید امسالم تموم شد . چشم رو هم بذاریم عید سال و سالهای آینده از راه می رسه و .........

یا محول الحول و الاحوال ، حول حالنل الی احسن الحال ........

خوب دیگه من بازم سرکارم . پس نمی تونم خیلی بنویسم . به وبلاگای دوستان سر زدم ولی فرصت کامنت گذاری ندارم . انشالا سر فرصت میام خدمت همگی و عرض ادب می کنم .
فعلا عذر منو پذیرا باشید ..........
راستی به دعاتون واسه حسین کوچولو ادامه بدید چون هنوزم بستریه و این یکی دو روزه هم ایست قلبی کرده بود با احیا برگشته  ولی خیلی دعا کنید به خیر بگذره .
موفق و پیروز باشید .......
بای ..........




موضوع مطلب :