سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 10
  • بازدید دیروز: 40
  • کل بازدیدها: 194545



شنبه 88 تیر 6 :: 8:3 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام
خدایا شکرت که اگرچه ظاهرا و علیرغم وجود این همه دوستای خوب و مهربون تنهام ، ولی حتی توی نت هم ، دوستای ندیده خوبی دارم که محبت زیادی بهم دارن .
امروز ، تولد زهره خانم گل گلابه و من ، تنها کاری که واسش کردم این بود که واسش یه اس خشک و خالی زدم . ولی از همین جا بهش میگم :


زهره جون ، منو ببخش عزیزم . بخدا شرایط روحی و جسمیم جوری نیست که بتونم بیام پیشت . ولی مطمئن باش که کادوت پیشم محفوظه . البته سعی می کنم که همین جا هم یه کادوی خوشگل بهت بدم . فقط بخاطر اینکه بدونی به یادت هستم .

 


                         تولدت مبارک عزیزم .


امروز حالم اصلا خوب نبود . همش سرگیجه و حالت تهوع داشتم . آب قند درست کردم خوردم ، هی به خودم پیچیدم که کارم به اورژانس و سرم نکشه . اصلا حس و حال شوخی و متلک و طعنه و کنایه های همکارا رو نداشتم . کارشناس ارتش ، نبضم رو گرفت ، تعجب کرده بود . می گفت نبضت داره جون می کنه تا بتونه بزنه !!!!!!!!!! ولی خدا رو شکر به هر بدبختی بود خودمو نگهداشتم . بعدم زود اومدم خونه .
چقدر دوباره از دست چاپخونه و خودم حرص خوردم . پرونده نداشتیم ، این نامردم گوشی رو برنمی داشت . کاش این کارا با من نبود . حوصلم دیگه از این همه حرص خوردن سر رفته . هر روز میگه امروز میام ، فردا میام .........
دیگه کو وفای به عهد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پنجشنبه که بخاطر اون شرایط ویژه کلاس زبانم رو نرفتم ، واسه فردا هم حس درس خوندن ندارم . جون عمم !! میخوام واسه ارشدم درس بخونم . حتما !!!!!!!!!!
کلاس ایروبیکم رو هم که عملا تعطیل کردم . خدا آخر عاقبتمون رو ختم بخیر کنه .
از ظهر تا حالا موبایلم خاموشه . میخوام ببینم چقدر مرد عملم . اگر چه چشمم از خودم آب نمی خوره .
تو رو خدا واسم دعا کنید این مشکل به خوبی و خوشی تموم شه . فقط همین




موضوع مطلب :