سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 56
  • بازدید دیروز: 75
  • کل بازدیدها: 193520



سه شنبه 89 فروردین 10 :: 11:8 صبح ::  نویسنده : بهار
سلام . تعجب نکنید !!! آره می دونم یه وقتائی هست که چندین و چند روز نمی تونم بیام ولی این چند روزه هی پشت سر هم هی پا داده و اومدم نوشتم . الانم سر کار بابک هستم واسه همین می تونم بنویسم .
ممنون از الطاف همه دوستان بخصوص دائی جان با اون نذر قشنگشون . ممنون دائی . منم امیدوارم همه حاجاتتون به خوبی و خوشی برآورده برآورده بشه . زینت و زهره  ، همراهان همیشگیم و طوفان و مسافر شهر غریب که به تازگی افتخار آشنائیشون رو پیدا کردم .



موضوع مطلب :
سه شنبه 89 فروردین 10 :: 11:8 صبح ::  نویسنده : بهار
سلام . تعجب نکنید !!! آره می دونم یه وقتائی هست که چندین و چند روز نمی تونم بیام ولی این چند روزه هی پشت سر هم هی پا داده و اومدم نوشتم . الانم سر کار بابک هستم واسه همین می تونم بنویسم .
ممنون از الطاف همه دوستان بخصوص دائی جان با اون نذر قشنگشون . ممنون دائی . منم امیدوارم همه حاجاتتون به خوبی و خوشی برآورده برآورده بشه . زینت و زهره  ، همراهان همیشگیم و طوفان و مسافر شهر غریب که به تازگی افتخار آشنائیشون رو پیدا کردم .



موضوع مطلب :
دوشنبه 89 فروردین 9 :: 11:34 صبح ::  نویسنده : بهار

سلام . من الان سرکار هستم و بخاطر همین مجبورم خیلی خلاصه و مختصر و سریع بنویسم .
دیروز قرار شد چون بابک اومده اصفهان یه سری بازدیدهای عید رو که باید می رفتیم پشت سر هم بریم تا بابک مجبور نباشه مدام بیاد و بره .
خلاصه از ساعت 5 شروع کردیم :
اول پدر و مادر آمانج ، بعد خونه دختر عمه ام ، تعد خونه دائی محمود و در نهایت خونه خاله شهناز
خونه خاله اینها شام رو که خوردیم داشتیم چای بعد از شام تدارک می دیدیم که گوشی سید زنگ خورد و خبر بدی رو در پی داشت ......
پسر خواهر سید داشته از تهران به سمت اصفهان حرکت می کرده که نزدیک بادرود چپ می کنه ...
جریان از این قرار بوده که میثم داشته توی باند سبقت می رفته که یهو یه پرشیا می پیچه جلوش و اونم با وجود لغزندگی جاده یهو ترمز می کنه و ماشین منحرف میشه و معلق می زنه . اونم 206ی که تازه از تعمیرگاه برگشته بوده !!!!!!
خودش چیزیش نشده بود ولی خانمش و پسر 8 ماهش از پنجره به بیرون پرتاب شده بودند .
جوری که بچه رو اصلا نمی تونستند پیدا کنند !!!!!
یه چیزی حدود 10- 20 متر بچه از ماشین دور شده بوده .
خانمش هم که دستش شکسته بود .
خلاصه خبر خیلی بدی بود . اول خاله و سید رفتند بیمارستان کاشانی بعد هم من و بابک و مریم و عماد و مامان رفتیم یه خورده چیز میز بردیم واسشون .......
حالا باز خدا رو شکر که مادر مارال ( خانم میثم ) و یه سری دیگه از فک و فامیلاشون هم همراهشون بودند .
خلاصه که فعلا وضع بچه خیلی خوب نیست . یه لحظه تموم کرده بوده که تو بیمارستان احیا شده .
حالا هم گفتند طحالش پاره شده و احتمال خونریزی داره . دیشب تا حالا تو آی سی یو بوده  تا ببینند نیاز به عمل داره یا نه ؟
اومدم این چیزا رو گفتم که دعاش کنید . این بچه خیلی نازه ماشاالله .
اینقدر هم توپول و مامانیه !!!!!
به قول خاله چشم کردند بچه رو .......
من که ندیدمش ولی خاله می گفت صورت بچه خیلی درب و داغون شده . همین یه ذره صورت 10 - 12 جاش بخیه خورده .
صورت مارال هم زخم و زیلی بود ولی خوب اون بچه خیلی گناه داره ......
من که حالم خیلی گرفته شد . دیشب تا 1.5 دم در اوژانس بودیم .
واااااااااااااااااای که چقدر مریض آوردند . یه سرباز آوردند که درب و داغون بود . پا و کمر  و صورت و .....
عجب شبی بود دیشب . به قول بابک هی رفتیم عید دیدنی و خندیدیم تا اینجوری از دماغمون دراومد .........
بهرحال دعا کنید این بچه با سلامتی کامل زنده بمونه و همه چی به خیر و خوشی تموم شه و الا این خاطره بد تا همیشه تو ذهن همه باقی می مونه .
من برم دیگه تا دکتر اشرفی دوباره از اتاق درنیومده و یه متلک درست و حسابی بارم نکرده !!!!!!!!
من رفتم .....
دعا یادتون نره .......




موضوع مطلب :
یکشنبه 89 فروردین 8 :: 11:3 صبح ::  نویسنده : بهار

سلام به همه دوستان عزیزی که واسه من پیام گذاشتند و تبریک گفتند و من به خاطر قطع بودن اینترنتم از جوابگوئی به همه شون فقط شرمنده شدم !!!!!!!
الانم از خونه خواهرم دارم می نویسم . چون اینترنت خودم همچنان قطع می باشد تا یه فکر بکری به حالش بنمایم !!!!
امروز جیم فنگ زدم و سر کار نرفتم .
رفتم قسط بانکم رو بپردازم . قسط اولش 21600 تومان بود . منم همین قدر پول دنبالم برده بودم . حالا که رفتم اونجا مسئول باجه گفت :
خانم باید 20000 تومان دیگه هم بدین کارمزد سال 89 !!!!!!
آقا ما رو بگیر . گفتم حالا چه کنم ؟ هر چی این کیف رو زیر و رو کردم دیدم خیر !!!!!!!!
 8 تومان بیشتر دنبالم نیست . می دونستم که توی کارتم هم 19000 تومان هست که 10000 تومانش باید ته حساب بمونه !!!!
عین این بدبختا مونده بودم چه کنم ؟؟؟؟
خلاصه رفتم 10000 تومان از حسابم برداشت کردم ولی آخرش لنگ 2000 تومان شدم . یهو یادم افتاد تو جیب پالتوم که پشت ماشینه یه کم پول هست رفتم دیدم خدا رو شکر یه 2000 تومانی هست برداشتم و بردم ریختم به حساب !!!!
ولی خدائیش کلی مچل شده بودم که چرا اینطوری شد !!!!!!
نزدیک بود واسه 2 تومان آبروم به باد بره !!!!

خوب چه خبرها ؟؟؟؟؟؟؟
عید خوش گذشت ؟؟؟؟
به ما که اصلا ........
البته خدا رو شکر . ناشکر نیستم ولی خوب خیلی هم خوش نگذشت . همش تو خونه بودیم . خیلی هم که جائی واسه عید دیدنی نداشتیم بریم .
هر چی هم به بابک گفتم منو یه مسافرت دو نفره ببر بخاطر مادرش حاضر نشد هیچ جا بریم . البته نگفت نمی ریم ولی به هر بهانه ای از زیرش در رفت !!!!!!!!
هی گفت با مامانت اینا میریم که مامان خودشم بیاد مامان اینا هم که طبق معمول همیشه ، حوصله این طرف اون طرف رفتن رو نداشتند !!!!!!
خلاصه که اولین عید زندگی مشترکمون فقط و فقط به خاطر این و اون تو خونه و به بطالت تمام گذشت .......
فقط خیلی خیلی زحمت کشیدند و منت به سرمون گذاشتند و افتخار دادند 5شنبه ساعت 1 رسیدیم پل زمان خان ساعت 8 شب هم برگشتیم !!!!!!!
اونم نه تنها با یه قشون همراه !!!!!
انگار راه قرض داشتیم .........
به من که خوش نگذشت ولی امیدوارم که به شماها خوش گذشته باشه .

نمی دونم چرا روزها و ساعتها و دقیقه ها اینقدر سنگین و سخت شدند .......
نمی دونم چرا هیچ جای این دنیا دل خوش پیدا نمیشه ........
نمی دونم چرا آرزوهای آدما اینقدر راحت به باد فنا میره ...........
خدایا من هیچ وقت بنده ناشکرت نبودم حالا هم نیستم .......
هر وقت جوابی واسه سوالام پیدا نمی کنم همه چی رو می سپرم به خودت و میرم .

نمی دونم ...........
 یه ضرب المثلی هست که میگه :
خلایق هر چی لایق
خوب لابد لیاقت منم از همه آرزوهام که خودت بهتر از همه می دونی منظورم کدوم آرزوست ، بیشتر از این نیست .......
البته : گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست ؟؟؟؟؟؟؟
همه چیز تقصیر خودمه و بس ........
بگذریم .........
خوب اومدم جواب تبریک همه رو یه جا بدم و برم :
زینت ، زهره ، دائی ، مسافر شهر غریب ، طوفان ، مریم جان و همه کسائی که با تبریکات صمیمانه شون دل منو شاد و روشن کردند .
واسه همه شما و بقیه مردم دنیا آرزوی سالی پر از سلامتی ، نشاط ، سرزندگی ، موفقیت ، ایمان و عقل سرشار و برکت مال حلال و طیب رو دارم .
اگه دوست داشتید واسه یه بنده گنهکار سراپاتقصیری مثل من هم دعا کنید .........
یا حق ........
بازم عیدتون مبارک ........
راستی شما پیام بگذارید من هر طور شده حتی اگه شده فقط واسه خوندن هم باشه یه راهی واسه نت اومدن پیدا می کنم .
این پیامها بهم دلگرمی میده ........
قربان شما ........
بای .........




موضوع مطلب :