سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 16
  • بازدید دیروز: 32
  • کل بازدیدها: 192978



شنبه 91 مهر 29 :: 9:37 صبح ::  نویسنده : بهار

 

سلام . اینجا داره بارون میاد . یه بارون ریز و اروم و قشنگ ........

اولین بارون زندگی وانیا .......

بغلش کردم بردمش کنار در سالن به بارون نگاه کنه و تو گوشش زمزمه کردم تا دعا کنه ........

دعا کنه واسه فرج امام زمان ( عج ) ......
واسه شفای همه مریضا .........
واسه رفع این همه گرونی و بدبختی ........
واسه باز شدن گره همه مشکلات .........
واسه ادای قرض همه قرض دارها و
واسه آخر عاقبت به خیر شدن خودش و همیشه سالم و صالح موندن و خوشبخت شدنش ........

خدایا تو رو به حق این هدیه باشکوهی که نصیبمون کردی ، تور رو به این فرشته معصوم همه این دعاها رو مستجاب کن......

آمین .......

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 91 مهر 27 :: 8:38 صبح ::  نویسنده : بهار

سلام . خوب هستید ؟
چند روزی بود که اعصابم به شدت تحت فشار بود و استرس و نگرانی دیونه ام کرده بود و حتی کار به کابوسای شبانه هم کشیده بود .
یعنی خفن داغون بودما و حال جسمیمم بد ........

الحمدلله دیشب یه اتفاقی افتاد که نگرانیهام رو رفع کرد و اروم شدم . شنیدین میگن مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
حالا جکایت این چند روز من شده بود .

راستی یه خبر دیگه :
پریشب که قرار بود بریم یه سفر یه روزه و بعد نرفتیم بابک ماشین رو تا بعد فوتبال نیاورد تو خونه . فردا صبحش اومده میگه :
تو از صندوق عقب وسیله ها رو خالی کردی ؟؟؟؟؟.........

و بعد فهمیدیم نخیر جناب اقای دزد شریف در صندوق رو باز کرده و لاستیک زاپاس و کالسکه بچه با یکی دو دست لباسش که توش بوده و سبد پارک رفتن و جعبه ابزار بابک رو برده .
دستش درد نکنه واقعا زحمت کشیده !!!!!!!!

تا بعضیا باشن سر لج و لجبازی با من ماشین رو بیرون نذارن ..........

دعا نوشت :

یادتونه دنیا  رو ؟ بنده خدا از شدت کمردردی که هنوز علتش مشخص نیست به طرز خفنی تو خونه افتاده . دیروز بش زنگ زدم اگه خونه باشه امروز برم پیشش دیدم حال و روزش خیلی خرابه . التماس دعا داشت منم گفتم دعاش کنید خوب بشه که خیلی داغون بود .




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 مهر 26 :: 11:5 صبح ::  نویسنده : بهار

سلام . تا حالا شده از تصمیم خوبی که گرفته بودید یهو پشیمون بشید ؟؟؟؟

من الان پشیمون شدم و تا تلافی این مدت خوب بودنم رو هم در نیارم ول کن معامله نیستم .

دیگه هم از این تصمیمات اشتباه خوب بودن نخواهم گرفت .........

دیگه دیگه ......




موضوع مطلب :
سه شنبه 91 مهر 25 :: 6:44 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . حالتون چطوره ؟ خیلی وقته هی میخام بیام یه چیزی بنویسم ولی نمیشه یا حسش نیست یا حرفائی که میخام بزنم جاش تو وبلاگ نیست .
الان که برنامه یه سفر یه روزه مون به چادگون کنسل شد ( علتش رو بعدا رمزی میگم که بازم مربوط به همون شخصیه که همیشه برام جز دردسر و مصیبت چیزی نداشته ) گفتم بیام بنویسم .
هر چند الان چون عصبانیم ممکنه نتونم خوب بنویسم فقط اومدم که بنویسم ..........

خدا رو شکر مامان اینا تا حد خیلی زیادی کاراشون انجام شده دیگه جاگیر شدن . فقط یه کم کارای خرده ریز مونده که اونم آروم آروم انچام میشه . حالا هر دفعه مامان رو می برم تا خریدای بیرونش رو انجام بده
بازم خدا رو شکر که کارا زود انجام شد والا خیلی دیگه خسته کننده شده بود .

میخام بنویسما ولی اصلا تمرکز ندارم . اعصابم به شدت قر و قاطیه . یه موضوعی از قبل داشت اذیتم می کرد حالا اینم اضافه شد دیگه هیچی .
شاید آدرس وبلاگم رو عوض کنم شاید . ولی اگه عوض کردم خواهش می کنم منو لینک نکنید که کسی غیر از کسائی که بهشون ادرس میدم بتونن بیان تو وبلاگم .
ولش کن اعصابم قرو قاطیه . اروم که شدم میام مفصل می نویسم .

الان از وبلاگ نیلوفر رفتم به این ادرس . یه سر بزنید بد نیست . هر چند حال ادم رو بد می کنه ولی اقلا به خانوما یاد میده هیچ وقت برای همسرانشون زیاد از حد گذشت نکنند  . دور از جون بعضیا خیلیاشون لیاقت ندارن ...




موضوع مطلب :
سه شنبه 91 مهر 18 :: 9:4 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . بخدا از صبح که رفتم خونه مامان الان اومدم اونم با زور و گریه وانیا والا تا آخر شب اونجا بودم .
خییییییییییییییییییییییییلی خسته شدم خیلی . بخدا نزدیک دو هفته است من از نماز صبح که بیدار شدم یه بند کار داشتم تا آخر شب . این چند روز که مامان اینا و مریم اینام اینجا بودن دیگه بدتر .وانیا هم که ماشالا شیطون شده همش می خواد بازی کنه گریه می کنه نق می زنه اصلا اوضاعیه واسه خودش .
دلم واسه خونه زندگیم و آرامش توش تنگ شده !!!!!!ملیح جون بخدا قهر نیستم نرسیدم بیام بخونم . حتی جواب کامنتها رو هم نمی تونم بدم .
بیشتر از همه از بلاتکلیفی و سردرگمی مامان و مریم خسته شدم .
وااااااااای من نمی دونم یعنی چیدمان واقعا اینقدر سخته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟همین طور دور خودشون می تابن !!!!!!!هر روز من جمع می کنم دوباره فرداش پر و پخشه ........خونه مریم که دیگه همه رو دیونه کرده یه بار رفتیم چیدیم کامل شده بعد دوباره تصمیم گرفته کاغذ دیواری کنه همه رو دوباره ریخته وسط بعد کاغذ دیواری گیر نیومده هی امروز و فردا امروز و فردا یه هفته بیشتره این وضع خونه زندگیشه هی هم میگه وای بچه م فلان شد وای بچه م بهمان شد ولی نمی کنه بره سر خونه زندگیش ساکن بشه تا از این حال و اوضاع دربیاد !!!!!!!

حالا تازه فکر کنید طه که دیگه فوق العاده شیطون و بد شده یه چیزی میگم یه چیزی می شنوید . اصلا قابل کنترل نیست مدام وانیا رو اذیت می کنه از این اوارگی خسته شده کلافه شده بدقلقی می کنه مدام گریه می کنه قهر می کنه بهونه می گیره وااااااااااااااای که همه رو دیونه کرده ولی مامان و باباش زحمت می کشن فقط براش ناراحتن !!!!!!

دیگه امروز اگه خدا بخاد کاغذ دیواری تموم شده یه تمیزکار گرفتن تازه از ساعت 2 واسشون تمیز کنه و بچینه دیگه نمی دونم امشب خونه اش خونه میشه یا نه ؟؟؟؟؟؟از بس وسیله جابجا کردم مچ دستم درد می کنه نمی تونم خیلی بنویسم . فقط اومدم یه کم بنویسم تا شاید خستگی از تنم بره .
خدا رو شکر می کنم که هم سالمم می تونم کار کنم هم همسر عزیزم این مدت خیلی خیلی خیلی باهام راه اومده و خودشم خیییییییییییلی کمک و تحمل کرده هم اینکه خدا بهم توانائی چینشی رو داده که دیگران قبولش دارن . اقلا می دونم واسه خودم هیچ وقت درنمی مونم .
خدایا شکرت . می دونم که مثل همیشه تنهام نمی ذاری و همه جوره به دادم می رسی .
تو آبان ماه مشکلی هست که باید حل بشه و مقدماتش فراهم نیست دعا کنید مشکلی پیش نیاد .

قربان شما ...

 

فردا صبح وتبریک نوشت :

یه خبر خوش یه خبر خوش .

صحرا جون هم فارغ شد عکس نی نی ش رو دخترش یگانه تو کامنتام گذاشته تو کامنتای پست قبل حالا اگه شد اینجا کپیش می کنم .

صحراجون خیلی خیلی خیلی تبریک میگم انشالا که همیشه سالم و سرحال و پر خیر و برکت و با قدم باشه .







موضوع مطلب :
یکشنبه 91 مهر 16 :: 10:13 صبح ::  نویسنده : بهار

سلام . وااااااااااااااااای چقدر وقته ننوشتما . از همه بی خبرم . خدا کنه وانیا بخوابه بتونم سر بزنم به همه . تازه غذا درست کردن هم دارم .
خوب هستید شما ؟؟؟؟؟؟
این چند وقته حسابی درگیر بودم و دوباره از فردا خواهم بود . گفته بودم که مریم اینا با دائیم یه زمین شراکتی برداشتن و دارن می سازن . یه آپارتمان 4 واحدی 4 طبقه . بعدم مریم مامان رو وسوسه کرد که خونه شو بفروشه بره پیشش . خوب مامانم خونه رو فروخت و 15 مهر یعنی دیروز باید تحویل می داد که داد .
ساختمون قرار بود تیر ماه تموم بشه ولی از قرار معلوم مهندس ناظر محترم به شدت کلاهبرداری کردن و خونه رو که تحویل نداد هیچی هیچ کدوم از چکهایی که پولشو از دائیم گرفته بوده رو هم پاس ننموده !!!!!
مریم تا مرداد از صاحبخونه اش وقت گرفت و بعد رفت خونه مامان ساکن شد که چقدر هم سخت بود هم واسه خودش هم شوهر و بچه اش و باالطبع واسه مامان اینا . چون بالاخره طه خیلی خیلی خیلی شیطون شده و بدقلق و این دوری از خونه هم مزید بر علت شد که بدتر بشه .
خلاصه که مکافاتی شد و خونه هم تکمیل نشد . دو هفته پیش دیگه ساختمون مریم اینا در حالی که هنوز برق و گاز نداشت از نظر سفت کاری و نازک کاری یه کم تکمیل شد که رفتیم و وسایلش رو جاگیر کردیم و تازه بعد چیدن یادشون افتاده کاغذ دیواری کنن !!!!!!!!
حالا چقدر بگرد دنبال کاغذ دیواری که با این وضعیت بازار نبوده و نیست و سمباده و بتونه کاری خونه و واااااااااااااااااااااااااااااااای که دیگه نمی دونید چه شلم شوربائی بوده . تازه این میون هر دفعه مامان هم وسایلش رو خرد خرد می آورد تو خونه جدید و جاگیر می کردیم ولی چون خونه در حال نقاشی بود نمیشد خیلی کاری کرد .
ولی خونه مریم هم دوباره دکوراسیونش به هم ریخت واسه کاغذ دیواری . من اون مدت صبح که بابک می رفت لباسای وانیا رو می پوشوندم می رفتم خونه مریم به چیدمان تا ظهر دوباره ظهر می رفتیم خونه قبلی مامان نهار می خوردیم و باز برمی گشتیم . حتی کلاس ایروبیک هم نرفتم چون اینقدر خسته می شدم که دیگه جون دویدن و ورزش نداشتم . آسانسور هم هنوز راه نیفتاده بود با این همه پله .
مامان و مریم اصلا بلد نیستن چیدمان کنن یعنی بیشتر کار چیدمانشون با منه واسه همین اصلا به هیچ کار دیگه ای نمی رسیدم .
تازه دیگه با وجود تموم نشدن رنگ خونه مامان و وصل نبودن گاز روز جمعه خونه مامان هم تخلیه شد و عملا همه ساکن خونه ما شدن . شب اول همه اومدن ولی دیشب مریم اینا رفتن خونه مادرشوهرش .
خدا رو شکر دیروز هم آسانسور وصل شد هم گاز . احتمالا رنگ خونه مامان هم امروز تموم میشه و دوباره از فردا چیدمان خونه مامان شروع میشه .........
یعنی دوباره تا یه مدت من نیستم البته فکر کنم کمتر از خونه مریم طول بکشه .
الان هم مامان با آمانج رفتن پرده ببینن . موکت هم دیدیم باید بیان واسه اندازه گیری و برش . می مونه فرش که بابا میگه یه کم تحمل کنین تا وضعیت دلار و بی سر و سامونی بازار درست بشه بعد .
خلاصه اینم از این موارد . حالا شما فکر کنید که وانیا خانوم تو این وضعیت آشفته بازاری 4شنبه واکسن هم داشته !!!!!!!!!!!!!
من و مامان بردیمش واکسن زد خدا روشکر اونقدرها که انتظار داشتم نه گریه کرد نه بعدش حالش وخیم شد . الحمدلله بچه بدی نبود .
این بود وقایع هفته گذشته . کامی هم که خراب شده بود و آخرش نفهمیدیم چشه و بابک ویندوزش رو عوض کرد و در نتیجه کلی از عکسای وانیا که بابک ریخته بود رو دسک تاپ پرید !!!!!!!
اینم از الطاف پدر بچه ..............
خبر خاص دیگه ای هم که نبوده . تا از این به بعد ببینیم چه شود .
وای من فقط یک ماه دیگه خونه ام بعدش باید برم سرکار هنوزم تکلیف وانیا معلوم نشده . البته خدا رو شکر این چند وقته که مامان اینا رو بیشتر دیده خیلی بهتر شده حالا دیگه یه کم می مونه پیششون . ولی نمی دونم بالاخره بابک چه تصمیمی واسش خواهد گرفت ؟؟؟؟؟؟
منم سپردم به خدا هر چی خیر و صلاح خودمون و وانیا باشه انشالا سرراهمون خواهد گذاشت .
خوب دیگه فعلا حرف خاص دیگه ای هم ندارم . تو این چند وقته هر چی من و بابک به مامان اینا کمک کردیم همش واسمون دعا کردن که ما هم خونه دار بشیم . علی هم خدا رو شکر خونه خرید البته یه مقدار هنوز پولش کمه ولی خدا می رسونه منم امیدوارم به لطف خدا و مطمئنم که برای ما مثل همیشه بهترین رو میخاد و ما هم به زودی و به بهترین شکل ممکن خونه دار خواهیم شد .
انشالا .......




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 مهر 10 :: 4:20 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . وقتم کمه و لپ تاپ خواهرم .
ببخشید نیستم و نمیام . دو علت داره . یکی اثاث کشی همزمان مامان و مریم که تمام چینشش با منه و تازه خونه ها هم هنوز تکمیل نیست و شلم شوربائی است دیدنی که این وسط من یکی دارم دیونه میشم و دوم خرابی کامی خودمون .
به محض درست شدن کامی با کله میام .................




موضوع مطلب :
سه شنبه 91 مهر 4 :: 10:2 عصر ::  نویسنده : بهار

جدیدترین عکس وانیا

 


دوستای گلم این جدیدترین عکس وانیا هست .مؤدب




موضوع مطلب :
یکشنبه 91 مهر 2 :: 9:8 صبح ::  نویسنده : بهار

این پست رو بابک نوشته.............

هشت اشتباه خانمهاکه زندگی  مشترک را به خطر می اندازد

درست است که ما بیشتر از مادران‌مان درس خوانده ایم  و زندگی اجتماعی پررنگ‌تری داشته‌ایم، اما بسیاری از ما، هنوز راه و رسم درست زندگی کردن را نمی‌دانیم. گاهی می‌خواهیم با کپی کردن از زندگی مادرانمان یا زنان دیگر، کار خود را راحت کنیم و گاهی هم فکر می‌کنیم با امضای عقدنامه، وارد یک مسابقه یا یک معادله بیش از حد پیچیده می‌شویم، اما زندگی نه میدان جنگ است و نه بازار رقابت. بخواهیم یا نخواهیم باید بپذیریم که دوره و زمانه عوض شده و بیشتر قانون‌های نانوشته زناشویی هم تغییر کرده است، اگر نمی‌خواهید از موج این تغییرات جا بمانید و به دنبال یک زندگی آرام و موفق هستید، در ادامه این مطلب با ما باشید.

اشتباه اول: باید مثل من شود

یکی از اشتباه‌هایی که بسیاری از دختران قبل از ازدواج مرتکب می‌شوند، اصرار به هم شکل شدن است. آنها فکر می‌کنند قبل از شروع زندگی باید گربه را دم حجله کشت و برای این کار تلاش می‌کنند همسر آینده‌شان را با دعوا، قهر، خواهش و هر راه دیگری که می‌دانند عوض کرده و شبیه خود کنند. آنها فکر می‌کنند هم‌شکل بودن و هم‌رنگ بودن، تضمینی برای ازدواج موفق است، اما اشتباه می‌کنند. اگر شما هم چنین فکری را در سر دارید، نباید فراموش کنید که شما و همسرتان، از 2خانواده و 2فرهنگ متفاوت هستید و هرگز نمی‌توانید دنیا را از یک دریچه ببینید. شما تجربه‌ها و باور‌های متفاوتی دارید و تا زمانی که در تعارض با هم قرار نگیرید و از این باور‌ها چماقی برای کوبیدن هم نسازید، تهدیدی متوجه‌ شما نخواهد بود.

هیجان را با عشق اشتباه نگیرید

اشتباه دوم: باید برای هم بمیریم

عاشق شدن، هیجان‌انگیزترین بخش زندگی است؛ بخشی که می‌تواند شروع یک زندگی مشترک را لذت‌بخش‌تر کند، اما گمان نکنید برای چنین شروعی، نیاز به یک زندگی افسانه‌ای دارید. درست است که باید خواستگار‌تان را دوست داشته باشید اما عشق آنقدر ساده نیست که در هر شرایطی سر و کله‌اش پیدا شود. اگر یک دوره نامزدی کوتاه را گذرانده‌اید و احساس می‌کنید بی‌اندازه عاشق هستید، باید بگوییم که بیشتر از عشق درگیر هیجان شده‌اید، چیزی که می‌تواند چنین حدی از علاقه را به‌وجود بیاورد، موضوعات ساده یک نامزدی کوتاه مدت نیست، بلکه حمایت و درکی است که در موقعیت‌های پیچیده‌تر زندگی می‌بینید و باعث می‌شود که هر روز، بیشتر حس کنید که این مرد، همان مرد رؤیاهای شماست. همان یک نفری که برای شما به دنیا آمده و امروز کنار‌تان است.

عشق هرگز نمی‌میرد

اشتباه سوم: عشق با گذشت زمان تمام می‌شود

بعضی‌ها فکر می‌کنند گذشت زمان می‌تواند عشق را محو کند و به همین دلیل تن به ازدواج با کسی می‌دهند که هیچ علاقه یا کششی نسبت به او ندارند، اما اگر شما یک عاشق واقعی باشید و برای این موضوع هزار و یک دلیل داشته باشید، آنچه با گذشت زمان از زندگی شما بیرون می‌رود، عشق‌ نیست بلکه هیجان و ساده‌انگاری‌ای است که ممکن است در ماه‌های اول رابطه، شما را شجاع‌تر و ماجراجوتر کند و به شما این حس را بدهد که تنها عاشق روی زمین هستید،اما کنار رفتن پرده هیجان از این حس، موضوعی نیست که برای آن سوگوار باشید. یک عشق واقعی می‌تواند با آرامش و روزمرگی هم همراه شود. در چنین شرایطی شما از همسرتان فاصله نگرفته‌اید، بلکه به مراحل بالاتری از دوست‌داشتن رسیده اید که با آرامش بیشتر و هیجان کمتر همراه است.

گاهی هم دعوا کنید

اشتباه چهارم: یک زندگی موفق، زندگی بدون بحث است

بسیاری از زوج‌ها، بحث و دعوا را نقطه پایانی خوشبختی‌شان می‌دانند. خیلی از آنها به دلیل چنین تفکری اختلاف‌نظر‌شان را در دل‌شان نگه می‌دارند و می‌خواهند با سکوت‌شان جلوی بحث را بگیرند، اما نباید فراموش کنید که ترس از دعوا، نشانه خوشبختی شما نیست. یک زوج خوشبخت می‌توانند اختلافات‌شان را به راحتی با هم در میان بگذارند و حتی برای موضوعاتی که ارزش حیاتی برایشان دارد، بجنگند و پیروز شوند. یک زوج ایده‌آل روی یک خط صاف پرلبخند زندگی نمی‌کنند. آنها به اختلاف نظر هم برمی‌خورند و گاهی از هم دلخور می‌شوند، اما تفاوت‌شان با دیگران این است که با هوشمندی از پس چنین مسائلی برمی‌آیند و به جای دلخوری‌های بی‌مورد، از این بحث‌ها درس می‌گیرند.

کلیشه‌ها را فراموش کنید

اشتباه پنجم: مسئولیت اداره زندگی بر عهده مرد است

دوره و زمانه عوض شده. درست است که هنوز هم در بسیاری از خانواده‌ها، مسئولیت‌های مالی و بسیاری وظیفه‌های دیگر بر عهده مردان است،‌ اما این موضوع نباید باعث شود که با بی‌خیالی خودتان را به حاشیه ببرید و فقط ناظر تلاش‌های او باشید. اگر می‌خواهید زندگی موفق و آرامی داشته باشید، از همان اول سنگ‌ها را وا بکنید و مسئولیت‌ها را تقسیم کنید. این تقسیم‌بندی را می‌توانید بر اساس علایق و توانایی‌هایتان انجام دهید. اگر همسر شما آشپز بهتری است و شما درآمد بیشتری دارید،‌ می‌توانید کلیشه‌ها را کنار بگذارید و هر کدام سهم بیشتری از کاری که در آن توانمند‌تر هستید برعهده بگیرید. قرار نیست شما مثل والدین‌تان زندگی کنید، بلکه می‌توانید با تفاهم و بدون ترس از قضاوت دیگران، در همه بخش‌های این زندگی سهیم شوید و تنها برای آرامش بیشتر و کمتر کردن تنش‌ها تلاش کنید.

به همه‌جوانب اهمیت بدهید

اشتباه ششم: خودم را دوست دارد نه جسمم را

اگر از آن دسته زن‌هایی هستید که گمان می‌کنید ارتباط زناشویی، در آخرین ردیف اولویت‌های زندگی مشترک است، در اشتباه هستید. گمان نکنید مردی که عاشق‌تان است، به جسم شما نیازی ندارد و تنها به تفکرات و کلام شما اهمیت می‌دهد. ازدواج، راهی مشروع و پسندیده برای برقراری یک رابطه سالم جسمانی هم هست. حق شما و همسرتان است که از چنین رابطه‌ای هم بهره ببرید و با کمک آن پایه‌های زندگی‌تان را هم محکم‌تر کنید. اگر شما می‌خواهید زندگی مشترک موفقی داشته باشید، باید به همه ابعاد یک رابطه توجه کنید و هیچ بعدی را فدای دیگری نکنید.

امتحان‌های سخت نگیرید

اشتباه هفتم: اگر مرا دوست داشته باشد، هر کاری می‌کند

درست است که عشق قدرت می‌آورد، اما قرار نیست که از مرد زندگی‌تان، به گناه عاشق شدن، یک فرد ضعیف و زیردست بسازید. بسیاری از زن‌ها گمان می‌کنند اگر مردی عاشق‌شان باشد، به خاطر آنها همه پل‌های پشت سرش را خراب می‌کند و به هیچ چیز دیگری جز فرد مورد علاقه‌اش توجه نمی‌کند. بیشتر زن‌ها با چنین تفکری، همسرشان را در معرض آزمایش‌های سخت قرار می‌دهند و به او می‌گویند اگر مرا دوست داری، باید هرچه را که می‌خواهم، انجام دهی، اما واقعیت این است که چنین مردی، یک مرد عاشق نیست؛ بلکه فردی ضعیف، بی‌پناه و منفعل است. یک عاشق واقعی هرگز به خاطر حسش از اصول و منطقش نمی‌گذرد، بلکه سعی می‌کند حسش را با عقلانیت همراه کند و از این راه به پیشرفت بهتر آن کمک می‌کند.

شوهرتان قدر شما را می‌داند

اشتباه هشتم: مردها ارزش حمایت را نمی‌فهمند

نمی‌گوییم که همه مردهای جهان، آنقدر منطق و انصاف دارند که همه حمایت‌ها و کمک‌‌هایتان را درک کنند و همیشه آنها را در ذهن داشته باشند، اما می‌گوییم اگر با مردی شایسته ازدواج کرده‌ باشید، می‌توانید مطمئن باشید که او کوچک‌ترین همدلی‌های شما را می‌بیند و همیشه آنها را در ذهنش نگه می‌دارد. مردها خیلی راحت تفاوت شما با زنان دیگر را می‌بینند و بیشتر وقت‌ها شما را با زنان دیگر مقایسه می‌کنند.

اگر می‌خواهید در زندگی مشترک‌تان موفق باشید، به آدم‌های اطراف‌تان خوب نگاه کنید. چه خصوصیاتی در زنان دیگر وجود دارد که همسرتان از آنها بیزار است و چه ویژگی‌هایی را در زنان دیگر تحسین می‌کند؟ مطمئن باشید اگر آن خصوصیات منفی را حذف کنید و چند قدم به آن ویژگی‌های تحسین‌شدنی نزدیک‌تر شوید، همسرتان حتما قدر شما و تلاش‌های‌تان را می داندو شما و زنان دیگر را به یک چشم نمی‌بیند.




موضوع مطلب :