سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 36
  • بازدید دیروز: 7
  • کل بازدیدها: 198993



دوشنبه 89 خرداد 17 :: 10:48 صبح ::  نویسنده : بهار

بعد از مدتهای مدید سلااااااااااااااااااااااااااااااااام
حال همه خوبه انشالا ؟
هر چند می دونم خیلیا دیگه حتی به وبلاگ من سر هم نمی زنن !!!!!!
حق هم دارن . وقتی سالی ماهی یه بار آپ بشه مگه بیکارن هر روز بیان ؟؟؟؟؟؟
ای خدا ............
تاریخ عروسیم مشخص شد : 20 تیرماه 1389 در تالار دانشگاه علوم پزشکی ( کوچه کنار بیمارستان صدوقی )
خیلی جالبه نه ؟
20 مرداد تولدمه
20 آذر عقدمه
20 تیر عروسیم !!!!!

سیستم تحویل گیری : همه چیزام مثل خودم بیستن !!!!!!!!
ولی دلم خیلی گرفته .......
از اینکه هر چی بیشتر سعی می کنم اونی باشم که باید بازم کم میارم بازم دلخوری پیش میاد بازم سوء برداشت میشه .
و چقدر هم بده .
اینکه تو یه چیز دیگه تو ذهنت باشه ولی از روی بی تجربگی و شایدم عجله یه حرفی بزنی و طرفت به شدت هر چه تمامتر اشتباه برداشت کنه و بابتش کلی اعصابش خرد بشه و باالطبع اعصاب تو هم بهم بریزه که چرا ناخواسته باعث آزار کسی شدی که داری تمام تلاشت رو واسه راضی نگهداشتنش می کنی !!!!!!!
نمی دونم  چرا ولی زندگی مشترک اصلا اون چیزی نبود که من فکر می کردم اصلا ساده نبود اصلا راحت نبود .
همیشه فکرمی کردم من تو ازدواج با تجربه ترین افرادم ولی حالا می بینم حتی به اندازه یه بچه 6 ساله هم درایت لازم رو ندارم .
البته در طول زمان خیلی مسائل درست میشه ولی خوب آثار بعضی چیزا همیشه بجا می مونه .
این روزا آرزو می کنم ای کاش شاغل نبودم که تا یه حرفی می زنم یه برداشت دیگه ای نمی شد!!!!!!!
ای خدا من باید چکار کنم که اینقدر پشت سر هم خرابکاری نشه ؟؟؟؟؟؟؟؟
من که سر تمام نمازام همش می گم خدایا کمکم کن اونی باشم که باید پس چرا نیستم خداااااااااااااااااااا ؟؟؟؟؟؟
وقتی بابک از دستم ناراحت میشه مخصوصا اگه تقصیر من باشه و این به خودم اثبات بشه و یا حتی وقتی اون منو عصبانی می کنه و من از دستش کلافه میشم فقط به این فکر می کنم که کجای کارم اشتباه بوده یا چرا این اتفاق افتاده ؟؟؟؟
البته این مخصوص بابک نیست در مورد همه همین طوره ولی خوب در مورد اون خیلی بیشتره !!!!!!
ولش کن .......
امیدم به خداست و به روزی که هر دومون بشیم اون چیزی که باید بشیم نه اون چیزی که الان هستیم .
حالا آقابابک طرف حسابم شمائی :
برداشتائی که دیشب کردی اصلا درست نیست . من به هیچ وجه چنین قصد و منظوری نداشتم خودتم اینو خوب می دونی ولی خوب شاید لحن اس ام اسم اونی نبود که باید می بود .
تمام این سختیها و مشکلات تموم میشه یه روزی از راه میرسه که به ناراحتیهای امروزمون می خندیم .
پس بی خیال دنیا شو و ناراحت نباش .
هر چند بدون گفتن این حرفها هم تو همین طوری با مشکلات برخورد می کنی ولی خوب وقتی فشارهای زندگی زیاد میشه آدما خواه ناخواه حساس تر و شکننده تر میشن .
خوب .........
این روزا خیلی گرفتارم خیلی خیلی خیلی ..........
تاریخ عروسی فقط چند روزه که مشخص شده و یه دنیا کار رو سرمون ریخته
هنوز کلی خرید دارم که البته مایه اصلیشم جور نیست !!!!!!!!!
امان از دست پول .............
که هر چی می کشیم از اونه !!!!!!!
سرویس چوبم شامل مبل و تخت و صبحانه خوریم رو هنوز نخریدم که شاید بشه گفت سخت ترین خرید ممکنه !!!!!
فرشمم مونده به غیر از خرده ریزائی که میخام .
خدا به داد برسه .
تو رو خدا دعا کنین همه چی به خیر و خوشی و آخر عاقبت به خیری بگذره .
راستی دوستان همگی به جشن عروسی ما دعوت دارید تشریف بیارید خوشحال میشیم .
دیگه باید برم از بس دکتر اومد و رفت از رو رفتم بهتره برم تا یه چیزی بم نگفته .
التماس دعای بسیار ............
یا حق




موضوع مطلب :