سلام بهارجونم ...
قربون نوشته و دل نوشته هاي شما ...
بهار جونم عجيب استرس دارم . چهارشنبه امتحان غدد (باليني پايان دوره ) دارم خيلي واسم دعا کن . تا الان کتاب رو باز نکردم. من موندم و يه کتاب دست نخورده به چه ابعاد !!!!!!!!!!!!!!!!
امروز 4نفر رو از دست داديم ...
کلا از بيمارستان هاي دولتي متنفر ... نشد يه روز يه نفر اکسپاير نشه !!!
اصلا يه جوري شده که اگه يه روز يه فوتي نداشته باشيم فکر مي کنيم يه چيزي گم کرديم ...
قربون بيمارستان هاي خصوصي ... بيمار هر چي هم بدحال باشه خدا بخواد اونجا حتما خوب ميشه ... اما توي بيمارستان دولتي بخواد يا نخواد پزشک و پرستار محترم قصد جونش رو دارند!!!
مثل مور و ملخ پزشک ريخته ولي هيچ غلطي نمي تونن بکنن !!! بيمار با اپيستاکسي مکرر (خونريزي بيني) ... متخصص محترم اومده بالا سرش ميگه سرت رو بگير بالا !!!!!!!!!!!! منم گفتم آقاي دکتر لطف بفرماييد شما بيرون بمونيد تا مريض آسپيره نکرده و از دست نرفته !!! آخه کدوم احمقي به اين مونگول ياد داده موقع خونريزي بيني اونم با اون حجم زياد به بيمار بگه سرت رو بگير بالا !!!!!
..... يعني دلم پره به چه عظمت !!!!
حيف که وقت ندارم وگرنه يه دل سير از کاراي وحشتناک متخصصين محترم توي وبلاگ مي نوشتم
....
خوب ديگه تا مثنوي بيمارستان رو واست نگفتم فعلا باي باي