• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : اجابت دعوت به بازي زهره .........
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زينت سادات 


    من که سعي ميکنم هواي دوتا تو نو داشته باشم ... فقط وقتي ميخوام به تو بگم چرا اين کارو کردي و هواي شوهرتو داشته باش يواشکي ميگم ...

    آقا بابک عصباني نباش برادر من ...

    بي شوخي بهار همه اين دوره ها ميگذره ... يه روزي به اين نتيجه ميرسيد که هيچ کس دور و برتون نيس جز خودتون دو تا ... حيفه بخدا ... قدر همو بدونيد

    بووووس

    پاسخ

    سلام . جواب تو و بهار جان رو با هم ميدم . خيلي خسته ام از اين زندگي . يه جورائي كلافه و بي حوصله شديد . رفتن مامان اينا و بخصوص طاها هم كه ديگه مزيد علت . از همه بدم مياد . احساس مي كنم به شدت هر چه تمام تر به يه روانشناس نياز دارم و الا كار به جاهاي خيلي باريك مي كشه . حال و روزم بدجوري به هم ريخته . شك مثل خوره به جونم افتاده . چون از روز اول صداقت نديدم نمي تونم خيلي چيزا رو باور كنم . دست خودم نيست . دنياش اينجوريه . به دوتا چشامم اعتماد ندارم . از اين وضعيت دارم زجر مي كشم ولي راهيم جلوي پام نيست . به يه مشاور نياز دارم . نياز شديد . دعام كنيد آروم بگيرم . مي ترسم كارم يا به جنون بكشه يا زندان . وقتي عصبي ميشم ديگه هيچي نمي فهمم هيچ چيز جلودارم نيست . خسته شدم خسته خسته خسته ...........