• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : چي بگم ؟؟؟
  • نظرات : 2 خصوصي ، 14 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    جاري خواهر شوهرم کارمنده شوهرش هم راديولوزيسته دوتا بچه داره با کلي تحقيق براشون يه پرستار تحصيلکرده گرفته بود ميگفت ميومدم خونه ميديدم به به چه همه چي خوبه. يه دفعه يه مدرکي لازم داشتم وسط روز رفتم خونه ديدم بععععععععععععله خانوم پرستار با تاپ شلوارک تو تراس با يه اقاي(ان شالله نامزدشون)هندونه ميخورن منو ديدن مثل گچ شدن رفتم ديدم بچه ي چهارماهه م تو اتاق از بس گريه کرده صداش در نمياد بچه ي 2 سالو نيمه م رو هم گذاشته تو حموم اب بازي کنه هرچي از دهنم درميومد بهش گفتم انداختمش بيرون

    بعد رفته يه پرستار مسن اورده ولي اونم حوصله ي بچه ي ديگران رو زياد نداره عصبيه اصلا نميدونه چيکار کنه ...

    مامان ادم هر چي باشه مامانه باور کن شايد ما گاهي تحمل گريه ي بچه هامون رو داشته باشيم اما مامانامون بچه هامون رو مصل تخم چشمشون نگه ميدارن . حيف نيست بچه يي مادر بزرگ خونه دار داشته باشه زير دو سه سال بره مهد؟

    پاسخ

    منم از اين نمونه ها زياد ديده و شنيدم ولي چه کنم با بابک بي تجربه ولي خوب بذار يه کم بگذره برسه موقع سرکار رفتن من اون وقت خودش به چشمش مي بينه که هيچ جا بهتر از خونه مامانم نيست .