سلااااااااااااام
بابا زهره ...(منظورم از بابا ايول ميباشد وگرنه مطمئنا همه مستحضرند که زهره نميتواند بابا باشد ... خودشو بکشه ميتونه بشه مامان زهره ... والاااااا)
دستت درد نکناد دختر!خيليييييي باحال شده! آخيييييش
خب بهار برو يه ليوان چاي هم برا من بيار:دي
ببين شانس آوردي گذاشتم اين بار زهره برات سوهان بخره! باز پانشي بياي قم اين بار ميگم گز از قم بخره بياره بده بت!!!! خيجالت بکککککککش :دي
آقا بابک احوال شما؟! بگردم چي ميکشيد از دست بهار و آشپزيش (آيکون يک عدد آدم که دوستشو به دو تا تعريف فروخت:دي)
شوما که نيميايد قم لهجه قمي بيگيريد (درگوشي نوشت:زهره فک کن ... لهجه قمي ... يادته که :دي) من مجبورم اصفهاني بشم!
وااااااااي تازه زهره گويا تعريف نکرده اينجا بود چيجوري لهجه من برگشته بود! حتي لهجه کامنتام! خودش کللللي به جو گيريم (خودتي زهره) خنديده!!!
قالبتم خيلي خوجله!دوستمون مياد ازش!
وااااااااااي بهار تو اين حرفا رو ميزني من چي بگم؟! من کلا از الآن منفي بافم! واي به حال اينکه دوتا مشکل سرراهم سبز شه!
تصميم گرفتم عاشق نشم :دي
فهلا اينا باشه بازميگردم باز