سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 32
  • بازدید دیروز: 23
  • کل بازدیدها: 198630



دوشنبه 90 آبان 16 :: 9:35 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . حال و احوالتون چطوره ؟ ما رو نمی بینید خوش می گذره ؟
تصمیم دارم امروز کوتاه بنویسم ولی دیگه نمی دونم میشه یا نه ؟؟

اول از همه عیدتون مبارک . امیدوارم که خدا به حق این عید قربان کمی هم از مقام تسلیم و رضای محض حضرت ابراهیم و اسماعیل رو به ما هم عطا کنه که حتی تصور چنین کاری ( قربانی کردن فرزندی که بعد از صد سال عمر نصیب شخصی شده ) هم غیرممکنه چه رسد به عملش .
خدایا ما رو هم تسلیم محض امر خودت و راضی به رضای خودت قرار بده . انشاالله .

خوب ...........
مدتها بود که زاینده رود اصفهان خشک بود و شهر از زیبائی و با صفائی دراومده بود . هر موقع از کنار یکی از پلها می گذشتیم فقط آه حسرت از نهادمون بلند می شد که : ای ...........یعنی میشه دوباره آب باز بشه و این شهر جون بگیره ؟؟؟؟؟؟؟؟
تا اینکه بالاخره حضرات عالیات اعلام فرمودند که 15 آبان آب رو باز می کنند .
امروز صبح با مامان اینا رفتیم پل خواجو ولی آب هنوز به اونجا نرسیده بود . بعد قرار شد بابا و بابک با یه ماشین برن غذا بگیرند و ما هم با ماشین ما بریم خونه .
تو راه برگشتن بابک زنگ زد و گفت که آب رسیده به پل فلزی و نمی دونی چه غلغله ایه و مردم دارن چکار می کنند !!!!!!
همون موقع قرار شد نهار رو که خوردیم بریم دم آب . بابک گفت بریم پل شهرستان که رسیدن آب رو به اونجا ببینیم خیلی هم تو ترافیک نمونیم .
جاتون خالی نهار خوردیم و راهی شدیم . رسیدیم دیدیم آب هنوز اونجا نرسیده بابک گفت بیاید پیاده بریم جلو ببینیم آب کجاست ؟؟؟؟؟؟
چشمتون روز بد نبینه که این یه کم شد دو تا پل اونطرفتر !!!!!!
رسیدیم پل خواجو و نشستیم . مینا و بابک رفتند دوچرخه بگیرند که بعد بابک زنگ زد که دوچرخه گیرمون نیومده پیاده رفتیم تا پل فردوسی تو هم با مامان تاکسی بگیرید بیاید تا بریم سی و سه پل !!!!!
من و مامان تاکسی گرفتیم توی راه اون دوتا رو هم سوار کردیم رفتیم 33 پل که دیدیم واویلااااااااااااااااااااااااا ...........
چه خبره از جمعیت ........
آب پشت سی و سه پل گیر کرده بود چون اونجا باید اینقدر جمع می شد و میومد بالا تا بتونه از روی پل رد بشه .
مردم هم که حسابی دلشون واسه آب تنگ شده بود نمی دونید که چه ذوق و شوقی داشتند .
واقعا که خدا رو شکر . ای کاش اینقدر بارون بیاد که دیگه نیازی به بستن آب نباشه هر چند که گفتند فقط 35 روز آب رو باز می گذارند .
خدا تو قرآن گفته که همه چیز رو از آب زنده نگه داشتیم . وقتی آب نیست حیات هم نیست .
هر وقت می خواستیم بریم بیرون می گفتیم بریم لب آب . ولی این مدت اصلا کسی دلش نمی خواست از کنار پلها بگذره چون یه دنیا غم و غصه می نشست تو دل آدم .

خلاصه دردسرتون ندم که ما ماشین رو کجا گذاشتیم و کجا رفتیم !!!!!!!!!
واسه برگشتن دوباره ماشین گرفتیم و تقریبا یک ربع تو راه بودیم تا به ماشین رسیدیم !!!!!
ولی خوب خوش گذشت .

این روزا کمتر حوصله پای نت نشستن دارم . بیشتر وقتا هم خونه نیستم . ولی حتما میام وبم رو چک می کنم .
بهرحال اگه کمتر میام شما به بزرگی خودتون ببخشید .
یا علی ........
در پناه حق .......




موضوع مطلب :