سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 34
  • بازدید دیروز: 43
  • کل بازدیدها: 199034



جمعه 90 دی 9 :: 11:29 صبح ::  نویسنده : بهار

سلام . می دونم پست قبلیم همش نق و غر بود چون حالم خوب نبود . ولی امروز میخام یه شعر قشنگ براتون بذارم که یکی از همکارام دیروز واسم ایمیل کرده . خیلی قشنگه واسه همینم میذارم شما هم بخونید .
از اوضاع و احوال خودمون و زندگی و نی نی هم خبر خاصی نیست . همه مون خوبیم الحمدلله . دکتر گفت جنسیتش آخر ماه آینده معلوم میشه . آب و هوا هم که آلوده است . من و بابک هم که تو اون هفته سرما خورده بودیم ولی حالا بهتریم خدا رو شکر . یه شب هم جوهر نمک پاشید تو چشم بابک که خیلی متورم و قرمز شد . به زور بردیمش دکتر گفت قرنیه اش آسیب دیده . قطره داد فرداش که رفتیم گفت حل شده خدا رو شکر . دیشب تولد مامانم بود جاتون خالی خوش گذشت . دیگه به جان خودم هیچ خبری نبوده . پس بریم که شعر رو داشته باشیم .......


گوشه ای از مناجات موسی و شبان

خدا از هرچه پنداری جدا باشد

خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد

نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد

که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ی وحشت نما باشد

هراس از وی ندارم من

هراسی زین اندیشه ها در پی ندارم من

خدایا بیم از آن دارم

مبادا رهگذاری را بیازارم

نه جنگی با کسی دارم نه کس با من

بگو موسی بگو موسی پریشانتر تویی یا من؟

نه از افسانه می ترسم نه ازشیطان

نه از کفر و نه از ایمان

نه از دوزخ نه از حرمان

نه از فردا نه از مردن

نه از پیمانه می خوردن

خدا را می شناسم از شما بهتر

شما را از خدا بهتر

خدا را می شناسم من

قشنگ بود ؟ من که خیلی دوست داشتم امیدوارم شما هم خوشتون اومده باشه ..............

یا حق .........




موضوع مطلب :