سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 29
  • بازدید دیروز: 23
  • کل بازدیدها: 198627



چهارشنبه 93 اسفند 27 :: 2:53 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . فردا و پس فردا اخرین روزای اسففندن . امسالم گذشت با همه اتفاقاتش ....

عجب سالی بود برا من ...

 

یه اتفاق غیرمنتظره ناخوشایند که تمام زندگیم رو تحت تاثیر قرار داد ....

یه حاملگی بیخود و بی جهت که فقط خود خدا حکمتش رو میدونه

 

چند تا تصادف پی در پی که اخریش شنبه شب این هفته بود و یه نیسان به شدددت هر چه تمامتر زد از عقب به ماشین ، شدددت ضربه جوری بود که سرم دوسه بار خورد به صندلی و البته شکم و کمرم ...

یکی دوشبی درد داشتم و بعد به لطف روغن گل سرخ الهی شکر بهتر شد ..

امشب شیراز عروسی نوه عمه مامانمه

همه رفتن الا من ....

بخاطر این وضعیت نتونستم برم ...

پارسالم همه سفر بودن و من تنها ....

امسال که دیگه اوضاع فجیع تره

بابک از دوم باید بره سرکار

من نمی تونم رانندگی کنم

هیچ کس هم نیست

در حال حاضر که اصلا ماشینم نداریم چون تعمیرگاهه

توکل به خدا  ...

صبح که خاله اینا رفتن خیلی دلم گرفت

کلی گریه کردم

دلم میخاست منم برم ولی نمیشد

هم اوضاع جسمیم اجازه نمیداد هم تنها و بدون بابک با وانیا خیلی سختم بود

نمی دونم امسال عید چطور بگذره برام

امروز نرفتم سرکار ، کسی نبود وانیا رو نگه داره حس سرکار رفتنم نبود امروز اصلا

سععععی کردم با وانیا کنار بیام

خیلی بد نبود امروز حالا امیدوارم تا اخر همین طور پیش بره

خوب دیگه اومدم یه چند سطری بنویسم و برم .

 

این همسایه بالایی صبح تا حالا تو پارکینگ داره تق و توق به ماشینش ور میره

 

بوی گاز نمی دونم چرا میاد اخرش منفجرمون می کنه خدا به داد برسه

 

بابک هنوز نیمده ، وانیا خوابه ، من اومدم یه چرت بزنم همکارم زنگ زد نذاشت .

 

برم دیگه

 

سال همه تون خوش و خررررم

 

عیدتون پیشاپیش مبارک ....

 




موضوع مطلب :