درددل آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
دوشنبه 94 فروردین 3 :: 1:41 صبح :: نویسنده : بهار
سلام . تعجب نکنید که خیلی فعال شدم . شرایط مجبورم می کنه تندتند بیام اینجا . هر چی گشتم یادم نیمد چطور رمزدار کنم اینجا رو . منم نوشتم ..... روزای سختی رو دارم از نظر جسمی و روحی می گذرونم . ماههای اخر حاملگی و حساسیتهای فوق العاده و قروقاطی شدن هورمونا و همه چیزای دیگه دست به دست هم میدن تا ادم انگار زیر بار فشار جسمی و روحی له بشه . خیلی سخته که بتونی روحیه ت رو حفظ کنی ، ارامش زندگیت رو برقرار کنی و تازه هیچیم نگی و شاااد و خندونم باشی !!! این روزا دوباره درگیری و بحث و جدل تو خونه ما بالا گرفته . می دونم من بی تقصیر نیستم اگه کامل مقصر نباشم اقلا 50 درصد رو هستم اینو قبول دارم . ولی .... .آهان این ولی خیلی مهمه . بی تدبیری و نابلدی بابک هم بدجور داره گند میزنه به قضیه ، بدجووووور
بابک مرد خیلی عاطفی ایه قبول دارم ، خداییش خیییییلی حسن و مزایا داره ، اینم قبول دارم ولی یه عیب خیییلی بزرگ داره که باعث شده 5 ساااال زنذگی ما غرق دعوا باشه
اونم عدم تواناییش برای برقراری تعادل بین من و مامانشه
یادمه فبل عقد بهم گفت منو هیچ وقت تو شرایطی نذار که بگی یا من یا مامانت ، که من قدرت انتخاب ندارم .
اما حالا کار به جایی رسیده که من همش تو همین فکرم که یا من یا مامانت
نمیگم مامانش بده نه ، خیلیم خوبه ولی .... ولی یه سلااااح خیلی برنده داره که در برابر فحش و داد و بیدادای من خیلی کاری تره و اونم اشکه
اشکی که باهاش خییییلی راحت زندگی منو رو یه انگشتش می چرخونه
و خیییلی جالبه که همه حق رو به اون میدن ولی کسی انگار حرف منو نمیفهمه
عاقا شما جای من ،فقط یه نمونه شو میگما
اگه دوبار حاملگی گذرونذه باشین و شوهرتون بدونه چی دوست دارین ولی چون خودش دوست نداره نگیره بیاره اون وقت مامانش شب جمعه بش بگه من نون سنگک میخام و بخاطر مامانش جمعه صبح ساعت 7 صبح که اگه من در حال جون کندن باشم هم از جاش تکون نمیخوره پاشه بره برا مامانش نون سنگک و اش بگیره ببره زورنون نمیاره ؟
اون وقت از مامانش لجتون نمی گیره ؟
همین ، دیگه حرفی ندارم ...
موضوع مطلب : |
||