درددل آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
سلام اینقدر نیمدم ک دیگه حتی کار کردن با وبلاگ هم یادم رفته سونیا الان 7 ماهشه و این یعنی چندین ماهه من اینجا نبودم اومدم نظراتمو جواب بدم نشد ، نمیدونم چرا ؟ تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده خوشحالی ، ناراحتی ، غم ، شادی .... درگیریای بیمارستان و نامردی از ی ادم ک ب خاطر ترس از ب خطر افتادن پست و مقامش از هییییچ بدی ای در حقم فروگذار نکرد از سختیای نگهدلری از دوتا بچه کوچک جوری ک گاهی حتی نمی تونستم ی دسشویی برم اما در کنار همه اینا بعد از تولد سونیا کم کم حس مادری رو شناختم اون جوری ک باید بشناسم شناختم دلم میلرزه حالا برا خیلی چیزا وانیا تو این مدت استعلاجی پوستمو کند بخصوص با وجود سونیا ن ک ب بچه حسادت کنه و اذیتش کنه نه ولی تااااا دلتون بخاد با گریه و نق نق و جیییغ و لجبازی پوست منو کنده البته اونم حق داره ، سنی نداره ، ولی منم دست تنها واقعا نمیتونم توقعات هردوشونو کامل براورده کنم باید جای ی نفر بود تا فهمید حرفایی ک میزنه یعنی چی ..... دوسه ماهیه پرستار گرفتم البته ن تمام وقت ، هفته ای دوسه روز ، روزی دوسه ساعت در حدی ک کارشو ببینم و بچه ها بهش عادت کنن اما بازم از حجم کار. کم نمیشه بعد عید باید برگردم سرکار چیزی ک خیییلییی سخته برام ، خیلی دلم ی سفر میخاد ی سفر خووووووب دلچسب .... دلم برا دیدن جاده ها تنگ شده هر چند بعید میدونم امکانش باشه .. اییییییی بازم دلم گرفته ... حالا بعد این همه مدت همین قدر ک نوشتم خوبه ببینم میشه برم وبلاگ دوستان سر بزنم یا نه ؟ چون با گوشیم خیلی نمیشه مانور داد در پناه حق التماس دعا موضوع مطلب : |
||