درددل آخرین مطالب آرشیو وبلاگ
پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ
پنج شنبه 91 بهمن 19 :: 10:12 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . الهی بمیرم . دیدم وانیا یکی دو ساعته بدجور بی تابی می کنه متوجه نشدم چشه . الان داشتم با زهره تلفنی می حرفیدم بیدار شد و دیگه اروم نگرفت . گفتم بذار بازش کنم ببینم کاری نکرده که چشمتون روز بد نبینه . موضوع مطلب : یکشنبه 91 بهمن 1 :: 11:7 عصر :: نویسنده : بهار
سلام . می دونم از 24 دیماه تا حالا خیلی دیر شده ولی باور کنید حتی به اندازه یک ثانیه فرصت آزاد نداشتم بتونم بیام بنویسم . اولین دندون وانیا خانوم روز 24 دیماه دراومد . خیلی نق نق کرد و پاش له شد و بی تابی کرد ولی بازم خدا رو شکر کار به جاهای باریکتر نکشید . حالا وقتی با قاشق بهش غذا میدم یا لیوان آب رو به لبش میذاریم صدای خوردن دندونش به قاشق یا لیوان رو می شنویم و ذوق می کنیم . بخصوص بابک که از بس قربون صدقه ش میره حوصله ادم رو سر می بره !!!!!!! البته یکی دوباری هم با این دندون تازه کار تیز و برنده موقع شیر خوردن حساب منو رسیده که خوب کاریشم نمی تونم بکنم . واقعا اگه خیلی زود حل نشه نمی دونم چی میشه یعنی اصلا نمی تونم بهش فکر کنم . بابت به وجود اومدن چنین مشکلی خیلی دارم بابک رو اذیت می کنم چون از نظر من اون مقصر 100% پیش اومدن این مشکله . هر چند می بینم خودشم خیلی ناراحت و نگرانه ولی برای من غیرقابل تحمله . اون از من خیلی صبورتره و من خیلی دارم اذیت میشم و اذیت می کنم . ولی خیلی هم نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم . و مطمئنم هر چی طولانی تر بشه اوضاع وخیم تر هم خواهد شد . پس لطفا خیلی برام دعا کنید خیلی .......... موضوع مطلب : |
||