سلام بهار جان
امشب ديگه دو پست اخير رو خوندم.و ديدم که رابطه نزديکي به زهره هم داري.خوبه اين زهره خانم معلومه خيلي مهمون نوازه....
شاغل بودن يه دردسر داره و شاغل نبودن هم يه جور ديگه...
من ديگه از امسال رسما دارم واسه خودم کار مي کنم و از اين بابت خيلي راضيم.خواستي پسرتو بيار تو مهد ما
بازم خوبه وقت کردي طه رو اتوبوس سوارش کني تا بچه بعدها اينارو در موزه ها نبينه!
خوشحالم از آشناييت و ممنونم از کامنت پرمحتوات...مواظب گل پسرت باش
چيطوري بهار؟
خوبي؟
بيا من به روزم.
سلاملکممممم
به به!
ببين کي اينجاست...ياسي جووووووووووووووون
به افتخار ياسي:
سلام
اولين باره ميام اين جا
فعلا بذارين بخونمتون.ماشالله برعکس من دست به نوشتنتون خيلي خوبه.من از اين شکلکهاي پارسي بلاگ خوشم مياد.شما به دل نگيريد اگه وقت بي ربط شکلک ميذارم.زهره عادت کرده به اين کار خوب من!
خدا طه ناتونو حفظ کنه.ببوسش از طرف ما هم.همه گل پسرا اينقدر نازن.مثل ابوالفضل من
فعلا چون اولين باره سعي مي کنم کمي بهتر و غير افراطي از شکلکها استفاده کنم
شرمنده ديگه.مزاحم شديم.شب خوش
شب بخير فعلآ!
حس کامنتيدن نيست.
راستيا سلام :دي
شب عالي متعالي .. تو برو بخواب ... خرررررر پفففف
واااااااااالا نه :ديييييييي
ببين کلا سرکار رفتن کار خوبيه! تازه خييييييلي خوبه که سرت شلوغه!! باور کن وقتي بيکار شي برسي به اينکه هزار جور فکر مزخرف تو ذهنت چرخ بخوره ميبيني چه خوبه کار داشته باشي همه ش نتوني فکر و خيال کني(البته اين مدل فکر وخيال ازاون بيخوداست که آدمو داغون روحي ميکنه اونم بيخود نه فکر و خيال مشکلات و امثالهم ... )
آخييييي طه! بشبگو بياد خودم هي اتوبوس سوارش کنم!البته من خودمم اتوبوس کم سوار ميشم و تا ميشه پياده يا با تاکسي طي طريق ميکنم! انقده زهره رو پياده از اينور به اونور کشوندم!فک نکنم ديگه بياد طرف من
کميته مرگ و ميرم که اسمش روشه! هان چيه نکنه توقع داري 100 نفر آدمو بکنيد زير خاک بعد يه کمم سخت نگذره بهتون ؟!(يکي نيس الآن به من بگه تو چرا جو گير ميشي ... مرگ اونا به بقيه چه!! والااااااااا)
فهلا هم همينا! خيلي محتاج دعام ...
بوووووووس