• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : در احوالات اتوبوس سواري آقا طه ....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زينت سادات جعفري 

    واااااااااالا نه :ديييييييي

    ببين کلا سرکار رفتن کار خوبيه! تازه خييييييلي خوبه که سرت شلوغه!! باور کن وقتي بيکار شي برسي به اينکه هزار جور فکر مزخرف تو ذهنت چرخ بخوره ميبيني چه خوبه کار داشته باشي همه ش نتوني فکر و خيال کني(البته اين مدل فکر وخيال ازاون بيخوداست که آدمو داغون روحي ميکنه اونم بيخود نه فکر و خيال مشکلات و امثالهم ... )

    آخييييي طه! بشبگو بياد خودم هي اتوبوس سوارش کنم!‌البته من خودمم اتوبوس کم سوار ميشم و تا ميشه پياده يا با تاکسي طي طريق ميکنم! انقده زهره رو پياده از اينور به اونور کشوندم!‌فک نکنم ديگه بياد طرف من

    کميته مرگ و ميرم که اسمش روشه! هان چيه نکنه توقع داري 100 نفر آدمو بکنيد زير خاک بعد يه کمم سخت نگذره بهتون ؟!(يکي نيس الآن به من بگه تو چرا جو گير ميشي ... مرگ اونا به بقيه چه!! والااااااااا)

    فهلا هم همينا! خيلي محتاج دعام ...

    بوووووووس