عليک سلام
بازم خدا رحمت کنه هردوشونو...از وقتي گفتي دل منم خيلي سوخته واسه شون..مخصوصآ اون دختري که توي خونه ست...خدا نخواد واسه هيچ خانواده اي
تازه ماکاروني ها خيلي هم خوشمزه بود! چرا بيخودي حرف ميزني؟حالا خدا قسمت کنه دستپخت من رو بخوري..قدر عافيت دستت مياد
راستي اين همه حرفيديم يادم رفت بگم شايد اون هفته با داداش برم تهران..يک روزه...ميرم پيش رويا و اگه شد اکرم و اينا...هنوز قطعي نيس اما دلم مي خواد بشه برم...
بابت الطاف بي شائبه تون راجبه دوستي با من هم ممنون
اميد که بتوانم دوست خوبي براي شما باشم (شکلک يه زهره ي جو گير )
راستي
بابت سوغاتي هم ممنون خوشگل بود .. شکلات گورخريا هم که جاي خود دارد
چقده حرف زدم
کاري نداري فعلآ؟
به اميد ديدار
سلام
راستي بهار اسم واقعيت واقعا بهاره؟
آرشيوتو خوندم!!!! يه چيزايي کشف کردم!
تو بچه اول خونواده اي؟ پس مريم خانوم از شما کوچيکتره؟ قبلا فک مي کردم بزرگتره! بعدش مگه يه خواهر ديگه هم داري به اسم مينا؟ همکارته تو بيمارستان؟
چقد سوال برام پيش اومده! آها بعد اسم زن داداشت آمانج هست؟ معنيش چيه؟ نشنيده بودم تا حالا
تموم شد!!!!
آخي
پس آخرش رحمت خدا رفت خواهر سيد؟
هرچند با اينايي که ازش مي گفتي راحت شد اما خب به قول تو بيچاره بچه هاش..............
در مورد اون همکار هم که ...........
خدا رحمت کنه هردوشونو
سلاملکم
زيارت قبول...
خيلي خوشحالم که بهتون خوش گذشته...
بله ديگه رسمآ با تعريفت از دوستان مجازي دوستان قديمي رو کردي توي خاک انداز ديگهههههههه؟!!!
باشه!!!!ممنون که به يادم بودي
ايشالا هميشه اوضاع بر وفق مراد باشه...
سوغاتي منم نگه مي داري تا بيام
خب به سلامتي زيارت قبولي شکر خدا که بهتون خوش گذشته. ان شالله هميشه شاد باشيد
خدا بيامرزه همکارت و اون بنده خدا فاميلتون رو . خيلي ناراحت کننده اس . خدا سايه هيچ پدر ومادري رو از سر بچه هاش کم نکنه