• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : چقدر دلم زيارت ميخاد ......
  • نظرات : 3 خصوصي ، 16 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    باز زدي دنده غر غر؟

    در اينجاست که شاعر ميگه:

    دائمآ يکسان نباشد حال دوران..غم مخور!!

    همين واحد تبليغات و اينا بود که منو به جواب منفي رسوند!!

    ولي خودمونيم بهار ! توي اين پست آنچنان از آقا بابک تعريف کردي که هرکي نشناستش فکر ميکنه خيلي خودخواهه و خيلي هواتو نداره!!!
    البته در بعضي مواردم راست ميگيا
    من ميگم خب مگه چقدر واسه آدم ميتونه سخت باشه که کاري رو بخاطر طرف مقابلش انجام بده؟!!!
    آخه مثلآ يکي از مشکلات مهناز هم اينه که هميشه دلش ميخواسته يه روز صبح زود (قبل از طلوع) کوه صفه باشه و توي اين 15سال زندگيشون حسن آقا هيچ وقت نبردنش!!!!!!!

    چه عرض کنم والا

    پاسخ

    اره قبول دارم گاهي وقتا در مورد بابک بي انصافي مي کنم ولي منم دقيقا همين فکر رو مي کنم که چرا بخصوص توي اين دوران يه کم در مورد بعضي چيزا از خود گذشتگي نداره ؟؟ اون موقعها وقتي يکي باهام درددل مي کرد و مي گفت مثلا فلان مساله خيلي ازارم ميده وقتي ميديدم چه مساله کوچيکيه خندم مي گرفت ولي حالا مي بينم نخير اونا راست مي گفتن حتي کوچکترين مساله هم مي تونه ازار دهنده باشه ....