• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : خاطرات دنيا آمدن وانيا ........
  • نظرات : 2 خصوصي ، 15 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام عزيزم چقدر قشنگ نوشتي ...
    اخه اين چکاري بود که اون خانومه رو با اون وضعيت گذاشتن نزديک تو که اون نوزاد مرده رو ببيني واقعا که
    پاسخ

    واقعا خوب نوشتم ؟؟؟ آخه اون بنده خدا رو نبردنش اتاق زايمان همون جا دفع کرد اونم درست لحظه اي که من داشتم از جلوي تختش رد مي شدم که برم تو اتاق زايمان . ولي سارا جون نوشته هاي تو خيلي کمکم کردا آمادگياي خيلي خوبي بم داده بود مثلا اينکه مدام راه برم رو از نوشته هاي تو خونده بودم بهرحال ممنون عزيزم .......