• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : خاطرات دنيا آمدن وانيا ........
  • نظرات : 2 خصوصي ، 15 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + باران بهار 

    اي جان اون لحظه دنيا اومدنش خيلي شيرين بود حتي واسه من

    فک مي کردم من شونصدمين نفر خبر گرفتم ازت اي ول بابا تله پاتي رو حال مي کني بهار

    وانيا جون رو ببوس

    پاسخ

    آره من همش هول اينو داشتم ببينم دختر هست يا نه از بس اين بابام مي گفت من دلم گواهي نمي ده بچه ات دختر باشه همش مي ترسيدم پسر بشه واسه همين اول پرسيدم چيه ؟؟ خودمم خيلي تعجب کردم که تو يهوئي اس بدي دقيقا زماني که من تو بيمارستان بودم تازه زهره فکر مي کرد من اول به تو خبر دادم در حاليکه همون 4 صبح مي خواستم بش اس بزنم که امروز وقتشه ولي گفتم روزا ميره بنياد خسته است ولش کن بعد بيشتر سورپرايزش مي کنم که تو سورپرايزش کرده بودي .......