• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : جواب کامنتهاي پست قبل ......
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    مي دونم چقدر مشکل داري و مي دونم چقدر سختت هست . و مي دونم که چشماتو يهو باز کردي ديدي وسط يه زندگي هستي که باورش نداري .
    همه اين حرفا رو خوب مي فهمم . فقط بازم ميگم نمي فهمم تو چرا اينطوري مي کني ! اصلاً نمي تونم اين کاراتو با شخصيتت جمع ببندم !
    يه جوري من که از دور نگاه مي کنم احساس مي کنم افتادي توي خطّ اشتباه !
    يک اشتباه رو با يک اشتباه ديگه کادو ميگيري ميشه بزرگتر باز اون يکي رو با يکي ديگه ...
    منظورم از اشتباه اين نيست که واقعاً اشتباه کني ها ! شايد بيشتر از نظر خودت و خواسته هات اشتباه باشه ...
    در هر صورت يه مدته ديگه نمي تونم کاراتو بفهمم چون تو خيلي عاقل تر و عقل ِ کل تر از اين حرفايي !
    باز من ِ بچه رو بگي يه چيزي ... (بچه از لحاظ رفتاري منظورم بود وگرنه فکر نمي کنم 24 سالگي بچگي باشه!)