• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : اولين روز وانيا و مامان جون ..........
  • نظرات : 2 خصوصي ، 10 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مامان کيارش 
    بهارجون عزيزم لازم نکرده از اول آذر بياين سرکار حوصلتون رو هم نگه دارين براي همون 13
    بعدشم ديدي گفتم عادت ميکنه بعضي وقتها مامانا بخاطر تجربه بالاشون کارايي بلدن که ما بلد نيستسم اما ما چون امروزي تريم و ميخوايم بجه هامونو به سبک خودمون بزرگ کنيم حس ميکنيم که کاراي اونا مسخره است ولي خوب خوشحالم که وانيا کم کم داره عادت ميکنه
    تو هم نگران نباش هر از گاهي بزارش پيش مامانت تا بهتر عادت کنه البته تا 13 آذر عزيزم
    نبينمت 1 اذر اينجا ها باشي ها
    سرماخوردگيت هم انشاله بهتر ميشه
    پاسخ

    عزيزم يکم اونجام . خيالت راحت حالا علتشو بعد بت ميگم . بعدشم اره خدا رو شکر پيش مامان انگار ارومه يعني کلا تو خلوتي ارومه صبح تا ظهر هم خونه مامان خلوته . ممنون که پرسيدي برا پاس شير اگه بشه منم ظهها زود ميرم ضمنا من با ماشين ميام و ميرم اگه خواستي برنامتو جور کن با هم بريم و بيايم .