• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : امان از بغض ..........
  • نظرات : 2 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    جلل الخاااااالق...تو؟؟؟؟ اين موقع؟؟؟

    بهار جان عزيزم راست ميگي که مادر داشتن حق وانياست و حالا صبح تا ظهر بايد بذاريشو بري ولي ببين يه کم که دور و ورت نگاه کني مي بيني اين شرايط فقط واسه تو و وانيا نيست..نبوده و نيست!!
    خوبه همين الان منصوره رو داري ميبيني..يا خاله ت يا مهناز...

    بابا فقط از تو در نيومده که حالا اينقدر سخت گرفتي که!!!

    بعدشم يه کارايي ميکنياااا
    آخه بچه اين سني رو جدا مي خوابونن؟؟
    تو اگه ميخواي به پيش خودت نبودن عادتش بدي که اينجوري نميشه...
    آره
    منم بهت گفتم داري زيادي وابسته ش ميکني به خودت...اما اين توجيه ت که فکر ميکني چون اون موقع نيستي حالا بايد بيشتر باشي درست نيست!

    بهرحال کمي تا قسمتي حق داري استرس داشته باشي و نگران باشي ولي الان حس ميکنم داري بيش از حد وسواس به خرج ميدي....
    خودتم ديدي اون نصفه روزي که خونه مامانت بود هيچ مشکلي پيش نيومد...
    پاسخ

    نمي دونم والا چي بگم ؟ هيچ کس تا توي يه شرايط خاص قرار نگرفته نمي تونه درک کنه ديگران چي ميگن ولي اونائي که اين دوران رو پشت سر گذاشتن مي فهمن که من نه شلوغش کردم و نه وسواس به خرج ميدم .