• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : امان از بغض ..........
  • نظرات : 2 خصوصي ، 9 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    يه دوستي دارم که 10 روز بعد از زايمانش مجبور شد بياد بيمارستان شيفت وايسته ! يک هفته اول همش توي خودش بود و گاهي يهو مي ديدم مثل ابر بهار داره اشک ميريزه ! الان 6 هفته گذشته تازه يه کمي آروم شده .
    مطمئناً تو حال اونو خيلي بهتر از من درک مي کني . ولي تو خيلي قوي تري ... مطمئنم ...
    پاسخ

    به قوي بودن و نبودن کار نداره عزيزم .من نگران عواقب کارم والا خيلي زود به همه چي ميشه عادت کرد .