• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : اعصاب خردياي سرکار
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    راستش بهار جان من تا حالا تو محيط اداري نبودم و زياد جوش رو نميدونم اما همسرم خيلي وقتها مياد تعريف ميکنه که اين خانوما خيليهاشون نسبت به هم حسودن و به جون هم ميافتن تازه شانس اوردي کتک نخوردي همسرم ميگفت چند بار تاحالا تو اداره شون خانوما هم رو زدن و کارشون به پزشک قانوني و طول درمان کشيده ...
    چون تو اين جو ها نبودم شايد نظرم مفيد نباشه اما من اگه جاي تو بودم شايد يک جلسه ميزاشتم و صادقنه باهاشون حرف ميزدم ...
    بهشون ميگفتم من نيومدم که کسي رو اذيت کنم يا براي کسي مشکل درست کنم فقط دوست دارم هر چيزي منظم و روي روال خودش باشه و صادقانه هرچي خودت صلاح ميوني بگو اما در نهايت اگه ديدي بازم دارن اذيت ميکنن اينقدر اعصاب خودت رو خورد نکن بگو من نميتونممممممم ...
    اينجور زن ها همون بهتر که يک مردي بياد بزنه تو سرشون لياقتشون همينه (ببخشيدا منظورم همون خاله زنک هاست که چشم ديدن موفقيت يک هم جنس خودشون رو ندارن)

    پاسخ

    اتفاقا قصدم همينه که همين کار رو بکنم يعني رحيمي گفته بذار بريم با هم تا يه جلسه بذاريم و حرف بزنيم . اون دختره هم من يعني دلم ميخاست دوستانه عمل کنم نمي دونستم اينقدر بي شعوره و ابروي همه رو مي بره . من مي دونم که اگه يه کم تحملم بيشتر بشه خيلي چيزا درست ميشه ولي متاسفانه من اصلا تحمل از زير کار در رفتن يا موش دوندن توي کار رو ندارم و مي دونم تنها حربه اينا بدگوئي کردنه و اخبار کذب رسوندن . دعا کن از پسش بربيام سارا ......