• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : سفر 14 ساعته
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مامان کيارش 
    بهار جون امروز با ديدن اشکات واقعا ناراحت شدم ميدوني اين چند وقتي که با اين گروه ميريم و ميايم مثل خونوادم شدين ولي بخدا همه يه جورايي مشکل دارن مشکل تو سختتر از منه ولي بخدا همه همينطورن
    توکل کن اينقدر خودتو اذيت نکن
    سعي کن بپذيري تا شرايط راحتتر بشه
    پاسخ

    تو فقط اشکاي امروز رو ديدي اونم بخاطر اينکه هر کار کردم نتونستم جلوي ريختنشونو بگيرم ولي چند وقتيه کار من شده اشک ريختن . همه ميگن صبر کن ناشکري نکن هيچي نگو تحمل کن خوب دارم تلاشمو برا همه اين چيزا مي کنم ولي بالاخره ادمم مي برم خسته ميشم . ديگه دوست ندارم برا کسي حرفي بزنم اصلا ديگه با گفتن اروم نميشمدلم ميخاد اينقدر تو خودم بريزم تا يه دفعه همه چي تموم شه . از حرفاي تکراري ديگران خسته شدم هيچ کدو