سلام بهار...چوطوري؟
خوب حس کامنت گذاشتن نداشتم..گفتم فعلآ يه اعلام وجودي کرده باشم تا بعد!
بلهههههه من ملتفتم!...گويا مريم اينا ملتفت نيستن!!!
اسباب کشي چرا؟...مگه مستآجر بودن؟
بهرحال ديگه!
سايه تون سنگين شده ، کاريشم نمي شه کرد!
قم که اولش که به مامان گفنن ، چيزي نکفتن يعني گفتن مي خواي بري برو..اما بعدش که گفتم با ماشين بهار گفتن بللللله؟!
گفتم هيچي!..با خودم بودم!!!!!!
مهناز اينا هم با ماشين خودشون رفتن مشهد و احتمالآ بعدشم شمال و اينا..به منم گفتن بيا ولي اون موقعي بود که حوصله هيشکيو نداشتم..گفتم نميام!!!!
حالا اندکي پشيمونم چون حوصله م هم شديدآ سريده (به ضم س)
اگه يکشنبه بليط هوا باشه يهو ديدي برم بپيوندم بهشون...هرچند که بعيد مي دونم جا باشه!
راستي اون علي پاييني هم برادرزاده خلف منه ها...تحويلش بگير!
بعدشم
همين جور که زبون مامان اينا مو درآورد از بس به من گفتن توي اتوبان با ملت کله نگير ، زبون منم مو درآورد از بس به تو گفتم!....کار يه دفعه مي شه هااااااا....خدا که همه ش رحم نمي کنه ، يهو ديدي تصميم گرفت رحمت کنه!!!!!!!!!!!
خوب من عجالتآ برم..تا بعد !
مسنجر من کار نمي کنه..از تو چي؟