واااااااااي بهار يه عالمه نوشته بودم كن فيكون شد!
اوضاع من كه بدتر بود! هيچ جا كه نرفتيم يه مادربزرگ عسلم دارم كه رفتن ديار پدربزرگ جان ... ديگه اونجام نبود كه بريم! دق كرديم رسما!
تازه آقا محمدرضا خوبه كه اوضاع شما! ذوق اومدن كوچولوت اصلا گذاشت تلخي تو خونه موندنو بچشيد؟ پيش پيش شيريني يادتون نره ها!
فهلا همينا تا باز بيام
راستي يادم رفت بگم ما هم جايي نرفتيم چون اگه خدا بخواد چند روز ديگه صاحب اولاد ميشم به خاطر همين ما هم زنداني بوديم پس بين دوستان فعلا منو شما هم درديم غصه خوردن نداره
عوض خيالت راحت باشه به خاطر احترام به پدر و مادر خدا هم در اين دنيا وهم در آخرت به شما و بابك جذاي خير خواهد داد كه به نظر من از هزار تا گردش دنيوي بيشتر مي ارزه
ببخشيد پر حرفي كردم فقط خواستم احساس دل تنگي نكني
در پناه حق
سلام
هم ممنونم وهم خوشحالم كه اومدي همدر نت وهم به وب من
اما در مورد شهدا فقط ميگم:
ما زنده به آنيم که آرام نگيريمموجيم! که آسودگي ما عدم ماستدرپناه حق