واااااااااي بهار يه عالمه نوشته بودم كن فيكون شد!
اوضاع من كه بدتر بود! هيچ جا كه نرفتيم يه مادربزرگ عسلم دارم كه رفتن ديار پدربزرگ جان ... ديگه اونجام نبود كه بريم! دق كرديم رسما!
تازه آقا محمدرضا خوبه كه اوضاع شما! ذوق اومدن كوچولوت اصلا گذاشت تلخي تو خونه موندنو بچشيد؟ پيش پيش شيريني يادتون نره ها!
فهلا همينا تا باز بيام