سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 19
  • بازدید دیروز: 91
  • کل بازدیدها: 193646



دوشنبه 90 خرداد 9 :: 6:12 عصر ::  نویسنده : بهار

سلاملکم . حالتون چطوره ؟ خوب هستید ؟
اومدم امروز واسه تولد بابک پست بذارم .


35 سال پیش در چنین روزی ( دیروز البته ) یعنی 8 خرداد ماه 1355 جانوری به دنیا آمد که نامش را بابک نهادند  که ای کاش به دنیا نمی آمد .....


خلاصه اینکه امروز به مناسبت دیروز ( چی گفتم ؟؟؟!!! ) اومدم یه پست بذارم و بگم :

آقا بابک   :    تولد تولد تولدت مبارک

 


                  بیا شمعا رو فوت کن ( کدوم شمعها خدا می دونه !!! )

                  که (خدای نکرده ) صد سال زنده باشی ........

 


شوخی کردم .
من از چند وقت قبل واسه تولد بابک برنامه ریزی کرده بودم که واسش یا یه ریش تراش از اونائی که دلش میخاد بخرم یا پولشو بش بدم تا خودش هر چی میخاد بخره .
روزی که رفتیم واسه روز زن خرید کنیم بابک واسم یه تک دست خوشگل خرید و سرویس قدیمیم رو هم با یه نیم ست اسپرت خیلی زیبا تعویض کردیم .
توی راه برگشت رفتیم طبق معمول همیشه دم ساعت فروشی طلاچیان . اونجا یه ساعت دیدیم که قبله نما هم داشت یعنی همونی که بابک میخاست . منتها نمونه اش رو نداشت . من بهش گفتم ده تومن بیعانه  بهت میدیم واسه هشتم برامون بیار گفت باشه .
ولی متاسفانه دیروز که زنگ زدیم هنوز نیاورده بود و ما هم رفتیم بیعانه رو پس گرفتیم .
چند وقت قبل هم دکتر داروخانه بیمارستان اومد تو اتاقم یه ادکلن زده بود که خیلی خوشبو بود . بهش گفتم یکی واسم بیاره و تاکید کردم واسه هشتم میخام . هر چند قیمتش خیلی کم بود ولی خوب تقصیر من چی بود که اون ساعت آماده نشد !!!!!!!
بهرحال هدیه دیرور من فقط یه ادکلن خیلی خوشبو شد و اون هدیه رو گذاشتم واسه روز مرد بهش بدم . ( البته تصمیم دارم پولش رو بدم تا خودش هر چی دوست داره بخره . )
خلاصه دیروز صبح اس ام اسی بهش تبریک گفتم . بعدازظهر هم با هزار دردسر راضیش کردم بریم کافی شاپ هتل چهل پنجره .
هر چند از محلش خیلی خوشم نیومد ولی طعم کوپ شاتوت و موز گلاسه و کیک شکلات خانگیش خوشمزه بود . دوستمون اومد به قول زهره .
بعدشم رفتیم یه کم توی پارک روبروئیش قدم زدیم و بعد رفتیم انقلاب .
خدا خفه نکنه زهره رو که گفت یه کباب بنابی هم سر انقلاب هست . ما که هر چی گشتیم پیدا نکردیم و مجبور شدیم دوباره بریم همون دروازه شیرازیه .
خلاصه که بد نبود خوش گذشت .
جالب بود توی کافی شاپ که بودیم هر چی به دور و برمون نگاه می کردیم همش دختر و پسرائی بودند که مشخص بود دوست هستند . به بابک گفتم ببین چطور می خندند و قهقهه می زنن چون زن و شوهر نیستند هر کدوم رو که دیدی آروم و بی صدان یا احتمالا قهر هستند بدون همسرن در غیر این صورت دوست هستند ........
خلاصه که شب تولد آقا بابک هم اینطوری گذشت . الان ایشون یه روزشونه چون بهش گفتم برو چای بریز گفت من تازه دنیا اومدم نمی تونم چای بریزم !!!!!!!!!!!
چند تا عکس هم گرفتیم که روی گوشی بابکه هر موقع التفات فرموده زحمت کشیده و آنها رو بر روی کامی کپی نمودند ما هم می گذاریم واسه شما ...
ضمنا توت فرنگی جان بنده امروز هر چه تلاش نمودم نتوانستم برای شما کامنت بگذارم این بود که کامنت نوشته شده ام را در قسمت پاسخ شما در پست قبلی نوشتم . لطفا آنجا مطالعه بنمائید .
زهره جان شما هم قرار بود یه عکس قشنگ واسه تولد بابک بذاری واسه ما !!!!!!!!!
خوب دیگه اینم از پست تولد .
امیدوارم که همه با خوبی و خوشی و سلامتی سالیان سال زندگی کنند آقا بابک مام همینطور .
بابک جان خارج از شوخی تولدت رو بهت تبریک میگم و واست آرزوی موفقیت سلامتی و بهروزی دارم .

 


امیدوارم که بتونیم با هم یه زندگی پر از عشق و شور و نشاط داشته باشیم .

 

خوب اینم عکسای کافی شاپ دیشب و خوراکیای خوشمزه اش ( جاتون خالی البته )


 

اینم چند تا عکس دیگه فقط و فقط به مناسبت تولد بابک خان

اینم مثلا منم که دارم تولد بابک رو بهش تبریک میگم . چقدر نازم نه ؟؟؟!!!

این دسته گلم تقدیم به بابک خان به جای گلی که باید می خریدم و یادم رفت ........

خوب دیگه برم که مامانم منتظره و الانه که دیگه دادش دربیاد . قربان همگی .
خدا نگهدار........

 




موضوع مطلب :