سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 74
  • بازدید دیروز: 72
  • کل بازدیدها: 193610



جمعه 91 اردیبهشت 8 :: 10:41 صبح ::  نویسنده : بهار

سلام . خوب هستید ؟ خوب بالاخره اتاق باران با یک هفته تاخیر به علت دیر اومدن کمدش چیده شد .
دیروز عصر کمدش رو آوردن و من هم قبل از اون به زهره زنگیده بودم که بیاد کمک . چون راستش رو بخاید تاحالا اتاق تک واسه بچه اونم به عنوان سیسمونی نچیده بودم .
طاها هم اتاق جدا نداشت که بچینیم واسه همین طبق معمول همیشه اس زدم به زهره که بیا به دادم برس .........
اون بنده خدا هم گفت باشه و اومد .
خلاصه کمد که آورده شد تا ساعت 10 شب گیر چیدنش بودیم البته تقریبا همه کارها رو زهره کرد . دستش هم درد نکنه . فعلا که خوب شد ولی به قول زهره حالا تا دنیا اومدنش کلی تغییرات دیگه توش ایجاد میشه .
در حین چیدن بودیم که مریم اینها هم یه سر اومدن اینجا و آقا طاها تشریف آوردن توی اتاق و هی خاله خاله و هی نگاه و هی حسودی و خلاصه ........
بعدش که رفته بودن توی راه به باباش گفته بود باید واسه من یه خرس با یه کمد بخری چرا من کمد ندارم ؟؟؟؟؟؟
خلاصه که حالا تازه اول دردسره . هر چی باران داشته باشه اونم میخاد .
تازه من کلی بش گفتم خاله وسایل تو خیلی خوشگل تر بودن . تو اینقدر وسیله و اسباب بازی داشتی . ولی وقتی بزرگ شدی همه شو جمع کردیم .
باران چون کوچیکه واسش خریدیم خلاصه که حالا تازه اول مکافاته .
باید حواسم خیلی بش جمع باشه والا با این وابستگی ای که به من و بابک داره بچه از نظر روحی داغون میشه .
به قول باباش اند شرارت هم هست دیگه هیچی ........
آهان راستی عکسای اتاق پیش زهره است . قرار شده همه رو درست و راستی کنه آدرساشونو بده به من تا بذارم توی وب .
به هر حال دیر و زود شد هر چه فریاد دارید بر سر زهره بزنید چون من کاملا بی تقصیرم !!!!!!
این روزا کم کم دیگه سرکار رفتن داره آزارم میده . عملا از ساعت 10 به بعد کار کردن و تو محیط کار موندن برام زجرآور شده . ولی چاره ای هم ندارم . دکتر عزیزم بهم استعلاجی نمیده . هر چی رو ازش شکایت می کنم میگه طبیعیه !!!!!!
مرخصیامم نمیخام همشو استفاده کنم چون اگه مرخصی زایمان شده باشه 8 ماه از خرداد تا اسفند استعلاجیم اون یک ماه رو هم مرخصی با حقوق و بی حقوق قاطی هم می گیرم تا یه دفعه بعد عید برم سرکار .
ولی خوب اینا همه برنامه ریزیهای منه تا خدا چه خواهد و چه شود ........
خوب دیگه . کم کم باید پاشم از روی این صندلی .
همه کارا رو دیروز زهره کرد من دیشب از کمر درد و پا درد و اینا می نالیدم .
زهره جون دستت درد نکنه عزیزم . به قول مامانم همیشه همه زحمتای من گردن توست . انشالا بتونم به خوبی واست جبران کنم .
از همگی التماس دعای خیر دارم . قربان شما .
بای .........

و اما عکسها ........




موضوع مطلب :