سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 48
  • بازدید دیروز: 72
  • کل بازدیدها: 193584



شنبه 91 مرداد 14 :: 12:25 عصر ::  نویسنده : بهار

سلام . بعد صبح تا حالا تازه الان تونستم بذارمش سرجاش !!!!!!!!!
فرصت زیادی ندارم باید زود بنویسم .
پنجشنبه صبح ساعت 8 من و مامان وانیا رو بردیم بهداشت واسه واکسنش . بابک که گفت دلم تاب نمیاره نیومد !!!!!!
منم موقع واکسن زدن از اتاق اومدم بیرون و بیچاره مامانم ......
دو تا واکسن زد یکی تو این پا و یکی اون پا .
گفت پای چپش یه کم اذیتش می کنه و تب می کنه و خلاصه ......
موقع زدن واکسن گریه کرد ولی بعد اروم شد . واسش قطره استامینوفن خریدیم و اومدیم خونه مامان .
هی پاش رو که تکون می دادگریه می کرد یه کم تب کرد ولی خیلی بی تابی نکرد تا صبح جمعه . یعنی من شب رو خونه مامانم موندم .
یکی دوبار قبل تر استفراغ های ناجوری کرده بود یعنی عین ادم بزرگا از تو دهنش شیر فواره می زد بیرون خیلی ناجور بود جوری که بار اول واقعا ترسیدم فقط خدا رحم کرد خونه مامان بودم والا سکته هه رو زده بودم .
یه بارم شب قبل واکسن خونه مریم اینا بودیم داشتیم بستنی شکلاتی می خوردیم مریم یه کم بستنی بهش داد دوباره همون طور بالا آورد .
پنجشنبه شب هم جاتون خالی بابام اینا فرنی گرفته بودن باز مریم یه کم فرنی و شیره داد به بچه هی هم گفتم بهش نده ها ولی گوش نکرد .
بعد از رفتن اونا خودم یه کم گریپ میچر دادم بش یهو دوباره همون طور استفراغ کرد .
خلاصه به محض اینکه چیزی غیر شیر مثلا آ.د یا استامینوفن بش می دادم همون طوری استفراغ می کرد تا ساعت 3 ظهر جمعه که خیلی بدتر شد و زنگ زدم به بابک که بیا ببریمش دکتر .
بردیمش دکتر تو درمانگاه اختصاصی کودکان تو طیب ولی انگار به قول بابک متخصص اطفالشون نیومده بوده آبدارچیشونو گذاشته بودن .
بچه رو معاینه کرد همه جاشو بعد میگه من چیزی متوجه نشدم ببرید 48 ساعت بستریش کنید تحت نظر باشه یه سری آزمایش روش انجام بشه ببینیم چشه !!!!!!!!
منم گفتم هزار سال بچه مو نمی برم بستری کنم که بدنش رو سوراخ سوراخ کنن بعدم بگن هیچیش نیست .........
خلاصه اوردیمش خونه . هی شیر دوشیدم تا شیر تازه بخوره و بلندش کردم اروق بزنه و دیگه هیچ قطره ای بش ندادم و کلی نذر و نیاز خودمون و مامان اینا کردیم تا یه کم بهتر شد .
خدا رو شکر دیشب یه کم خوابید ولی همه مون خیلی ترسیدیم .
خدا انشالا همه مریضا رو شفا بده واقعا سخته اون پدرمادرائی که بچه مریض دارن . انشالا خدا به هر کی بچه میده سالم و صالحش رو بده .
حالا صبح تا حالا هم مدام بیداره و نق می زنه ولی تب نداره .
به زور یه کم می خوابه ولی دوباره با گریه پا میشه .
دیگه توکل به خدا .
راستی یه مساله ای پیش اومده که نیاز به دعا داره . دعا کنید حل بشه تا بیام خبر خوب بدم ولی اگه نشه .........
برای اونم توکل به خدا راضیم به رضای خدا تا ببینیم اون چی میخاد واسمون .
خوب دیگه باز داره بیدار میشه برم بش برسم فعلا تا بعد .......

 

شب نوشت :

ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دارم دیونه میشم از دست این دختر .......
یکی به دادم برسه ........




موضوع مطلب :