سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درددل
درباره وبلاگ


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 26
  • بازدید دیروز: 72
  • کل بازدیدها: 193562



شنبه 89 فروردین 28 :: 9:15 عصر ::  نویسنده : بهار

به به سلام علیکم به جمع دوستان !!!!!!! میگما شماها وقت کردید راحت باشیدا !!!!!!!!!!

نه تو رو خدا !!! اینقدر خودتون رو اذیت نکنید !!!!!
اصلا انگار نه انگار که این وبلاگ یه صاحبی هم داره !!!!!!!!!!!!!
بابا یکی هم یه سراغی از ما بگیره نامردا .........
راستی باران خانم من به جا نمیارم !!!!!!!!!
آقای مشاور ؟؟؟؟؟؟؟
منظورتونو متوجه نشدم . اصلا هم حال و حوصله کاراگاه بازی ندارم !!!!!
بهتره خودتون ، خودتون رو معرفی کنید والا  احتمالا که منو می شناسید !!!!!!!!!!!!!
بی خیال کاراگاه بازی همین طوری به دوستیم باهاتون می ادامه ام !!!!!!!!!
خوب آقا بابک ، زینت خانم ،‏ زهره جان !!!!!!!!!
شماها خوب هستید ؟
فکر کردید !!
امروز زنگ زدم به شرکت پیشگامان بیاد ای دس اس الم رو بوصله .
آخه امروز پس از کلی کلنجار رفتن با کامپیوتر بیمارستان و مچل شدن در اثر نوصلیدن به نت ، متوجه گردیدم که ببببببببببببببببببببببله !!!!!!!

حضرات ، اینترنت بیمارستان رو شارژ نفرمودند و امید ما رو ناامید کردند !!!!!!!!!!
منم اومدم خونه و در کمال کراهت زنگولیدم به شرکته واسه درست شدن نت خونه .

خوب چه خبرا ؟؟؟؟؟؟؟
آقا بابک یزد خوش گذشت ؟؟؟؟؟؟؟؟
حیف که خونه نیستم و از خونه مریم اینا دارم می نویسم و صد حیف تر که بابک عکسائی که از یزد گرفت رو واسم بلوتوث نمی کنه !!! و الا یکی دو تا عکس قشنگ واستون از یزد می ذاشتم !!!!!!!
توی عید که نتونستیم هیچ جا بریم . یه کاری واسمون پیش اومد که باید به خاطرش می رفتیم یزد . بنابراین طی یک عملیات کاملا بدجنسانه و مخفی از هر 2 خانواده از بند جیم فنگ استفاده نموده و چهارشنبه ظهر به قصد یزد راه افتادیم .
جاتون خالی ، عجی مسیر زیبای برهوتی بود !!!!!!!!!!!!

مردیم از بس خشکی دیدیم ولی خوب نعمتای خدا ، خشک و برهوتشم قشنگه !!!!!!
خلاصه رسیدیم اونجا رفتیم توی یه هتل اتاق گرفتیم . کلی هم پیاده روی کردیم . شب هم جاتون مجددا خالی ، رفتیم تو مجموعه امیرچخماق ، من پیتزا خوردم و بابک مرغ سوخاری که ای کاش نخورده بود !!!!!!!!!
از همون موقع حالت تهوع یا به قول بعضیها پشکل کلاغ ( البته ببخشید اگه یه کم بی ادبیه ) گرفت تا صبح روز جمعه !!!!!!!

ولی جاش خیلی خوشگل و باحال بود . بالای اون رستورانه ، توی حیاطش یا همون پشت بامش تخت زده بودند خیلی باصفا بود بخصوص که باغچه پائین هم پیدا بود بارون هم گرفت نم نم و بعد هم یه کم تند شد ولی ما همچنان به نشستن خودمون ادامه دادیم بی خیال بارون .
خیلی خوب بود . به قول زهره دوستم اومد !!!!!!!!!
فردا صبحشم که رفتیم باغ دولت آباد و آتشکده و یه کم ولگردی تو خیابونای یزد و .......
واسه ماهائی که تو اصفهان با این همه سزسبزی و پارک و چمن و اینا زندگی کردیم ، رفتن به شهرائی که خیلی پارک و سبزی ندارند خیلی جذابیت نداره و خیلی زود هم آدم خسته میشه واسه همین 5شنبه ظهر نماز رو خوندیم و راهی راه برگشت شدیم !!
اما چشمتون روز بد نبینه که تاوان دزدکی رفتنمون رو توی راه برگشت پرداخت کردیم !!!!!!
توی راه رفتن که همش بابک پشت فرمون بود ولی توی راه برگشت بعد از نهاری که ساعت 4 عصر توی نائین ( اونم چه نهاری !!! بهتره هیچی نگم !!! و بخاطرش هم کلی راهمون دور شد ) تا بابک رفت ظرفا رو بشوره و بیاد بنده نشستم پشت فرمون و حالا بگازون و کی نگازون !!!!!!
آقا با سرعت 150 کیلومتر در ساعت در حال رانندگی بودم و اصلا هم گوشم بدهکار تذکرات پی در پی بابک نبود که یهو چشمتون روز بد نبینه !!!!!!!!!

یه آقا پلیس بسیار محترم در کمال نامردی با یه دوربین نشسته بود یه جائی که عقل جن هم بش نمی رسید و منم وقتی دیدم ، که کار از کار گذشته بود !!!!!!!!!!!

بی وجدان 20 هزار تومن ناقابل جریمه مون کرد !!!!!
تازه بابک بنده خدا گواهینامه خودش رو برد واسش . اونم بهش گفته بود که اگه 3 بار از این جریمه ها واست بنویسن گواهینامت باطل میشه چرا گواهینامه خودش رو نیاردی که تنبیه بشه ؟؟؟؟؟؟؟؟
اون بی وجدانم گفته بود که من کلی وقته دارم بهش میگم آروم برو ولی گوش نمی کنه که !!!!!!!!

خلاصه که سر درددل  مردونه شون باز شده بود ......
آقا ما هم که از رو نرفتیم !!!!!
کلی وقت بود دنبال یه جائی واسه چای خوردن می گشتیم آقا پلیسه کارمون رو راحت کرد همون جا ایستادیم چای ریختیم خوردیم !!
آی هم چسبید .........
جاتون خالی ...........
تازه می خواستیم بابت نامردی ای که آقا پلیسه در حقمون کرده بود بهش یه چای هم بدیم شاید از شدت شرمندگی آب بشه ولی خوب اون بیچاره اینقدر کار و کاسبیش خوب بود که فرصت چای خوردن نداشت !!!!!!!!!!
جالب تر از همه اینکه همه ماشینائی که در طول راه ازشون با غرور تمام سبقت گرفته بودم هی می یومدند و با دهن کجی و البته خوشحالی ناشی از بدجنسی تمام ، از کنارمون رد می شدند و البته از اونجا به بعدهم که دیگه بابک نذاشت من رانندگی کنم !!!!!!!!!
حالا اینجا رو داشته باشید آقا ما اومدیم وارد مبارکه بشیم که یهو دوباره یه افسر جلومونو گرفت !!!!!!!
زدیم کنار و این بار دیگه واقعا در کمال نامردی فقط و فقط به خاطر نداشتن معاینه فنی 4 تومن دیگه جریمه شدیم !!!!!
حالا خودتون قضاوت کنید دو بار جریمه در عرض 2 ساعت واسه آدم حس و حالی هم میذاره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نفرین 2 تا خانواده گرفتمون .
تازه حالا این بار تونستیم سرشون رو کلاه بذاریم چون اصفهانیا فکر می کردند ما مبارکه ایم ، مامان بابک هم فکر می کرد اصفهانیم !!!!!!
ولی از اول اردیبهشت که بابک اینا ساکن اصفهان اونم 2 تا کوچه بالاتر از ما میشن !!!!!!!دیگه عمرا بشه سر کسی رو شیره مالید و جیم فنگ زد !!!!!!!!!!

ولی خوب اینم داستانی شد واسه خودش .....
هر چند که همه بعد فهمیدند  کجا بودیم ولی خوب کار دزدکی یه مزه دیگه میده !!!!!!!!
حالا سفر بعدی کی و کجا باشه نمی دونم .

راستی شما مشتری واسه 206 من سراغ ندارید ؟؟؟؟؟؟؟؟
مدل 86 ،نوک مدادی زیبا ، 90 هزار تا کار کرده ، بیمه تا آبان ماه داره ، بدون رنگ خوردگی یا کوچکترین عیب و نقصی ، مال یه خانم دکتر بوده ( ببخشید یه کارمند بیمارستان ) که باهاش می رفته بیمارستان و می یومده !!!
ولی خدائیش ماشینم خونگی و تر و تمیزه .

قیمتش هم 11 و نیم . یه ریال هم کمتر نمیدم  !!!!!!!!! گفته باشم !!!!!!!

التماس و اینام در کار نباشه !!!!!!
اگرم یه پراید گازسوز یا حتی یه گانه سوز تر و تمیز خونگی در حد 6 یا 5/6 سراغ داشتید اطلاع بدید . البته مدلشم هم 87 یا 88 باشه . سفید هم نباشه و ترجیحا نقره ای یا نوک مدادی باشه !!!!!!!

امر دیگه ای هم فعلا نیست !!!!!!!!! ( خیلی پرروام نه ؟؟؟؟؟؟؟؟ ) به من چه ؟ وقتی رو قسمت می کردن من نفر اول صف برره ایها بودم که هی می گرفتم هی می رفتم ته صف !!!!!!
خوب دیگه حالا به مال مفت رسیدم خودکشی نکنم !!
کمرم درد گرفت روی این صندلی .........

بابک اینا دارند اسباب و اثاثیه هاشونو جمع می کنند منم اینجا فقط و فقط به خاطر همدردی با اون دارم وبلاگم رو به روز می کنم که فردا که میره سرکار تا وبلاگ منو باز می کنه و متن زیبای منو میبینه روحیه اش شاد بشه !!!!!
ولی قدر نمی دونه که !!!!
حالا فردا تا می بینه می نویسه بحث تحویل گیری و اینا ............
ولی باورش نمیشه که من این همه سختی روی صندلی نشستن و نوشتن و این چیزا رو دارم به خاطر اون تحمل می کنم که !!!!!!!!! فردا که میاد سرکار بخونه روحش شاد بشه که !!!!!!!
چه کنم این حس همسر دوستی داره منو از پا درمیاره بخدا .........
کیه که قدر بدونه !!!!!!!!
خوب دیگه شام کشیدن من برم بخورم
فعلا بای دوستان ........
البته شما همچنان راحت باشیدا مشکلی نیست ......





موضوع مطلب :