يادمه موقعي که شوهر عمه م فوت شدن وقتي که ديگه آمبولانسيه هم رفت و داشتيم روو به قبله مي خوابونديمشون يهو دخترعموم گفت دارن نفس ميکشن...............يه لحظه همه فکر کرديم راست رلستي نفس مي کشن...اما..............................