• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : بازم همين طوري نوشت .......
  • نظرات : 1 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    پاشو بيا وبلاگم...
    پاسخ

    اومدم و کلي اشک ريختم و ياد گذشته کردم . ممنون زهره . ولي يه چيزي بگم دوباره بل نگيريا !!!!!! غير از جريان نمايشگاه و مشهد آخري بقيه چيزا خيلي يادم نبود . نمايشگاه هم واسه خاطر اون رستوران و دير شدن و خنديدناي اون شب هيچ وقت يادم نميره . ولي نمي دونم چقدر دلم ميخاد يه بار ديگه برگردم به اون روزاي خوب . يه حسي بهم ميگه چند سال ديگه که پيرتر بشم و بازنشسته و اينا و وانيا هم بزرگ بشه بازم مي تونيم همونطوري باشيم مثل اون قولي که تو مشهد به هم داديم که يهو مي بيني دوتا پيرزنيم ولي باز تو مشهد سر ميز شام تو هتل نشستيم ......