سلاملکم، احوال شما؟ خوبين؟ آقا بابک خوبن؟ وانياي خاله خوبه؟ (مثه اينا که تا يکساعت پيش باهم نبودناااااااااا)
اولآ که چشمتون روشن و عمه شدنتون مبارک...آخي علي هم بابا شد...بهش نمياد يه جورايي
بعدشم اينکه بچه به اين دسته گلي..ماهي..آرووووووومي..چي ميگي تو بيخودي؟ هي خودت و آقا بابک نشکونش ميگيرين خب اينم گريه ميکنه
اين : بعدشم اين: با اين : اينم خوبه: در نهايت هم کههههههههههههه
حالا گذشته از شوخي بازم از اينکارا بکن...يا شيرش رو بده که بدونيم سير هست و بيارش خونه مون خودتم برو يه جايي که نباشي يا حالا که ديگه ماه رمضون هم تموم شد ، عصرا بريم بيرون و اينا...تازه خنده دار بود وقتي آوردمش خونه مامان داشتن تلفني با مهناز ميحرفيدن ، وقتي ديدنش کلآ يادشون رفت داشتن حرف ميزدن .. شروع کردن به ذوقيدن و قربون صدقه رفتن..مهنازم مونده بود اونور که چي شده کلآ خوش گذشت...