• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : امان از .........
  • نظرات : 4 خصوصي ، 22 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    man net nadaram felan
    alanam ba gushiam,boro bekhun
    پاسخ

    باشه سر فرصت ميرم مي خونم . نت چرا نداري ؟؟؟؟
    اول اينکه اين رفتار آقا بابک در مورد وانيا و طه ربطي به اينکه توي خونواده خودش بچه نديده نميشه . چون منم همين حس رو دارم . خوب آدم ها با هم فرق مي کنن همه چيز رو به فرهنگ و شرايط خونوادگيش ربط نده !
    من اگه روزي بچه اي داشته باشم شايد رفتارم مثل آقا بابک يا حتي شديدتر باشه . با اينکه چيزي که توي خونواده ما زياده بچه کوچيک و نوزاد و ... هست . من خودم توي اين سن هيچ وقت بيش از اندازه به نوزاد يا بچه کوچيک ديگران نزديک نميشم و انتظار دارم ديگران هم اينطوري با بچه من رفتار کنن . اصلا هم از دستمالي کردن بچه خوشم نمياد .
    اين وسط يه استثناء وجود داره اونم راجع به بچه هاي خاله م هست که اون قضيه ش فرق مي کنه دليلش هم اينه که يه جورايي خاله خودش مي خواست که من توي نگهداري بچه هاش گاهي که نياز داره بهش کمک کنم .
    در مورد چيزايي که اينجا مي نويسي ، دقت کردي من خيلي کم پيش مياد از مسعود توي وبلاگم بنويسم؟ وقتي هم که خيلي ازش ناراحتم يا اذيتم کرده نميام مستقيم بنويسم که اون باعثش هست يا اينکه چي کار کرده . چون دقيقاً مسعود هم حرف آقا بابک رو مي زنه و دوست نداره همه ي زندگيش توي يه محيط عمومي فاش بشه . من بهشون حق ميدم چون اونا مرد هستن و با ما فرق دارن . شايد بهتر باشه مثل همين الان وقتي مسائل خيلي خصوصي ميشه رمز دارش کني .
    در مورد بابات هم خيلي شوخي بدي کردي . احساس مي کنم به وجود آورنده تمام اين مسائل هم خودت بودي . چون تو شروع کردي . تو اول با شوخيت بابات رو ناراحت کردي .
    خيلي هم حرف بدي بود . من واقعاً ناراحت شدم . بعد از اين همه زحمت و محبت اونوقت دخترت بياد طوري برخورد کنه که يعني تو براي من کمتر گذاشتي و ميذاري !!!!!! آخ بهار واقعاً متوجه نميشي چقدر آدم آتيش ميگيره از اين حرف؟!
    من ديوونه ميشم اگه خودمو جاي بابات بذارم!
    منم نسبتاً آدمي نيستم که هر شوخي رو قبول کنم تو که مي دونستي که بابات اصلاً اهل شوخي نيست ...
    واقعاً اصلا نمي دونم بايد ديگه چي بگم!
    قبول داري آدم چند تا ناراحتي پشت سر هم براش بياد يه جا کم مياره و بيرون ميريزه ناراحتيش رو ؟! بنده خدا بابات خيلي هم تحمل کرده!
    پاسخ

    ولي از من بشنو حساسيت زياد از حد در هر موردي بخصوص بچه هم براي خودت بده هم بچه ات . وقتي بچه زيادي ناز نازو و حساس بار بياد و بلد نباشه با هيچ کس رابطه برقرار کنه اخلاقاي خيلي بدي پيدا مي کنه . من نمي دونم بچه داري تو خانواده شما چه جوريه يعني رفتار ديگران با بچه ها در چه حده ولي تو خانواده ما همه هون قدر که هواي بچه رو دارن که بهش اسيبي وارد نشه همون قدرم باش بازي مي کنن بغلش مي کنن مي بوسنش . خوب يه سري کارا رو خودمم مخالفم مثلا بيدار کردن بچه از خواب براي بازي کردن يا بوس سفت يا چه مي دونم اين چيزا ولي بقيه موارد رو خيلي حساس نيستم . در مورد بابا هم خودمم فکر نمي کردم بهش بربخوره ولي خوب از اين به بعد بيشتر بايد مراعات کنيم ....
    سلام بهار جان . اي بابا اين حرف و حديثا همه جاييه . بيشتر آدماي حساس لاي چنين منگنه هايي گير ميکنن . به نظر من بهتره اينقدر خودمونو برا توجيه ديگران به اين و اون اذيت نکنيم . هر کسي تو روابطش با ديگران مسوول اعمال و رفتار خودشه . ضمنا عکسا رو هم ديدم. همه بچه ها پاک و شيرينن .
    پاسخ

    منم دارم سعي مي کنم اينطوري باشم ولي خوب همون طور که وقتي بابک کار ناجوري مي کنه بهش تذکر ميدم دلم مي خواست اين بارم که رفتار خانواده خودم مشکل داشت بهشون بگم که خوب خدا رو شکر همه چي به خوبي و خوشي تموم شد .
    من که رمز ندارم چي کار کنم ثنا جون؟؟؟
    پاسخ

    رمز رو گذاشتم واست عزيزم .
    + فروغ 
    بهار جان...شوخي رو بايد با کسي کرد که اهل شوخيه من به اين اعتقاد دارم در غير اين صورت تمام معادلات بهم ميخوره..ولي خوب اين چيزا هم پيش مياد ديگه در مورد طه هم...شوهر منم خيلي اوايل رو حسين حساس بود که نورا رو اذيت نکنه والا ما که تو يه خونه هستيم قضيه حادتره مثلا نورا اون اوايل يه خواب راحت نداشت همش حسين ميرفت بيدارش ميکرد و کاراي ديگه ما هم اوايل بيشتر نهي و دعواش ميکرديم که ديديم فايده نداره الان تا ميخواد به نورا پيله کنه شوهرم حواسش رو با يه بازي خاص پرت ميکنه...مگه نميگي شوهرت طه رو دوست داره بهش بگو هر وقت نگران وانيا ميشه طه رو با خودش مشغول کنه با بازي بيرون بردن حرف زدن...اي خواهر بزار اون مبين بزرگ شه مشکل اصلي اون وقت ميشه مبين مو کشيدن و زدن و هل دادن و دعوا سر اسباب بازي بين دوتا تا بچه همسن :))) خيلي بايد مراقبشون باشين
    پاسخ

    در مورد شوخي باهات موافقم ولي خوب بابک فکر نمي کرد باباي من اهل شوخي نباشه . در مورد طه هم من بارها به بابک همينو گفتم اونم تمام سعيش رو مي کنه حتي خودمم سعي مي کنم حواس طه رو پرت کنم ولي از يه چيزيم مي ترسم اينکه اگه زياد ازش دورش کنيم حساس تر ميشه و يهو تو يه لحظه تمام دق دلش رو خالي مي کنه واسه همين من سعي مي کنم هر دفعه اجازه بدم با احتياط بغلش کنه ببوسدش يا اين جور کارا . من حرفم اينه که حالا اگه يه دستي هم به سر بچه زد بچه چيزيش نميشه ولي بابک خيلي مي ترسه و اعصابش به هم مي ريزه و وقتي من عادي برخورد مي کنم فکر مي کنه من عاطفه مادري ندارم !!!!!!
    + توتي 


    سلام

    بهار يه سري از اين موارد برمي گرده به تو! منظورم اينه که تو بايد اخلاقاي باباتو به شوهرت توضيح بدي که هم شوهرت مراقب رفتارش با پدرت باشه هم ناراحتي پيش نياد بعدش هم يه چيزي خواهرانه بهت بگم؟ ازم دلخور نشيا هيچ وقت بدي خانوادت رو پيش شوهرت نگو هيچ وقت. حتي اگه حق با تو بود ازشون دلخور شدي بديشونو پيش شوهرت نگو نه فقط پدر مادر! بلکه بدي هيچ کدوم از اعضاي خانواده رو حتي کوچولوها رو. منظورم از بدي حتي يه درد دل کوچولو که نشونه ي گله ي تو از خانوادت باشه.

    هيچ وقت سعي نکن به شوهرت بفهموني که پدر (يا هر کدوم ديگه از اعضا) پشيمونه همچيين رفتاري رو کرده و ... خانوادت رو هيچ رقمه جلوي شوهرت کوچيک نکن به هر دليلي. ناراحتي رو از دل شوهرت در بيار ولي نه با کوچيک کردن خانوادت و گله کردن از اونا پيش شوهرت.

    بهار نمي گم تو اين کارا رو مي کنيا فقط خواستم يه نصيحت خواهرانه بهت بکنم تو مثل خواهر بزرگتر مني خيلي دوست دارم!

    پاسخ

    ممنون از حرفت توتي جون ولي من از خانوادم پيش بابک بد نگفتم ولي خوب دوست داشتم با رفتاراي همديگه بيشتر اشنا بشن . اهل شوخي نبودن باباي من عيب نيست يه خصلته ولي خوب همون طور که اونا دوست دارم بابک مطابق ميلشون رفتار کنه اونام بايد رعايت کنن . بهرحال همه چي ختم به خير شد ......
    + مامان کيارش 
    بهارجونم تو همه خانواده ها از اين مسائل به شکلهاي مختلف هست
    خوب اگه مي بينيد بابات شوخي نميکنه باهاش شوخي نکنيد
    باباي منم خيلي ساکته از روز اول به شهاب گفتم فقط يه سلام و بيشتر در خانواده ما شنونده باشه از طرف حرفهاي بابام
    و خدارو شکر تا حالا کمترين مسائل رو داشتيم
    راستي حالا که مبين اومده اصلا در موردش سعي کنيد نظر هم نديد چون همه ناخواسته فکر ميکنن که حسادت ميکنين يا منظوري دارين مخصوصا شما که تازه بچه دار شديد و بچه هاتون هم دو جنس مختلفند
    خوب چقدر نصيحتت کردما
    بعدا حساب مي کنيم
    پاسخ

    ما شوخي نمي کنيم ولي خوب بابک با اخلاقش اشنا نبود . در مورد مبين همه مي دونن که من به هيچ وجه پسر دوست ندارم و حتي تا شب اخر بابام براي اينکه لجمو دربياره هي بهم مي گفت من فکر نمي کنم بچه ات دختر باشه و من اعصابم به هم مي ريخت . مساله حسادت نيست مساله اينه که باباي من بدش مياد چيزي رو که تو وجودش نيست حتي به شوخي بهش نسبت بدن ....
     <      1   2