• وبلاگ : درددل
  • يادداشت : بازنويسي خاطره پاک شده ..........
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نشدا آقا بابك اومدي نسازي!آخه اون اومدن بود؟فقط بدناميش موند براتون!منو بهار كه درست همديگرو نديديم!خونه مونم كه نيومديد!همه جام كه بسته بود نشد بگرديم!نه آخه اين چه باهم بودني بود؟

    مگه اينكه اون گشتن تو رودخونه برا پيدا كردن جا پاركو بذاريد به حساب گردش!

    من گفته باشم از الآن برنامه ميريزيد من و زهره رو يه جا باهم دعوت كنيد عواقبش باشماستا! پس لااقل يه جا همو ببينيم كه سقف نداشته باشه چون من راجع به زلزله احتماالي حضور من وزهره در يه جا هيچ قولي نميدم!بهله