يادمه موقعي که شوهر عمه م فوت شدن وقتي که ديگه آمبولانسيه هم رفت و داشتيم روو به قبله مي خوابونديمشون يهو دخترعموم گفت دارن نفس ميکشن...............يه لحظه همه فکر کرديم راست رلستي نفس مي کشن...اما..............................
سلام
وايي بهار از اين قضيه دلم يه جوري شد
دلم واسه همين آدمي که معتاد بوده سوخت کاش زنده بود و درمان مي شد...
حس بدي بهم دست داد
مي دوني بهار درسته طرف معتاد بوده و شايد مورد تنفر همه و حتي خانوادش ولي فک کنم وقتي هم فکر کردن زنده شده ته دلشون يه نور اميد تابيده نه؟
ايشالا روزي برسه که هيچ انساني گرفتار اين بلاي واقعا خانمان سوز نشه....
راستي بهار ديشب خيلي منتظر اس ام است موندم جوابمو ندادي؟ برات فرستادم که حالا تو در مورد من چي مي گي اگه من بميرم؟
حتما جوابشو بهم بگو....